تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

نقاشی‏های فراز!

این دو تا نقاشی رو فراز وقتی عمه‏ش ازش خواسته بوده مامان و بابا رو نقاشی کنه، کشیده بوده: توضیحش: این باباست که گرفته خونه خوابیده:
اینم مامانه .


چی کار می کنه این مامان؟
«رفته اون‏ور خیابون بادکنک خریده و توپ. بعد هم تو یه دستش بادکنه و داره تو خیابون وقتی چراغ قرمزه رد می‏شه. وقتی هم رد می‏شه از خط کشی فوتبال بازی می‏کنه»!!
چی فکر می‏کنه بچه‏م در مورد من!
این یکی هم یکی از نقاشیهای معمول فرازه در مورد روزی که پارک رفته بود. اکثراً نقاشی‏هاش یک خونه داره که دودکش از ملزوماتشه، یک آسمون داره که خورشیدش کنار ابرشه. ای‏ی هر از گاهی هم چند قطره بارون بریزه، بدک نیست.
تو این نقاشی البته، چرخ و فلک و سرسره رو هم کشیده:

این نقاشی هم کار پارسالشه. وقتی بهش گفته بودم همه کاغذ نقاشی رو هم رنگی کن. بعد وقتی نگاش می‏کردم، خودم تا قسمتی ناخودآگاه، شروع کردم به کشیدن نرده یا حصار.

این کشیدن حصار و نرده هم شده جزء لاینفک نقاشی‏های من از خونه و منظره. برخلاف دودکش و آسمون توام آفتابی و ابری فراز!

گوشه این نقاشی هم ماشینه که تا چند ماه پیش، تو نقاشی‏های فراز همیشه حضور فعال داشته. این آدمکه هم خودشه که داره می‏ره مهد.

این نقاشی رو به دیوار روبه‏روم تو محل کارم زده بودم.

امروز اولین جلسه فراز تو کلاسای نقاشی کانون بود و خیلی خوشش اومده بود.

سوال: از مادران عزیز، کسی هست که فرزندش کلاس لگو رفته باشه؟ چطورند این کلاسا؟ اگه خوبه، آیا کسی هست که بخواد فرزندش رو به همچین کلاسی تو منظومه خرد بفرسته؟

.

.

پی نوشت: من نمی‏دونم چرا وبلاگم امروز (یا احیاناً دیروز) پسورد و اینها خواسته. امروز چک کردم، دیدم جایی اشتباه تیک خورده. یحتمل کار فراز بوده وقتی من دیشب شام درست می‏کردم و این آقا نشسته بود پشت کامپیوتر!

پی نوشت 2: الان که نگاه کردم وبلاگم رو، دیدم اصلاً خبری از پست دیروز نیست!!! یعنی چی اونوقت؟؟!!! حتی به صورت درافت هم ذخیره نشده جایی!!!

***

دیروز از لحاظ ذهنی خودم رو تحت فشار قرار داده بودم که چیزی تو این وبلاگ بنویسم . لب تاب مشکل داشت، برنامه آفیس نصب نبود. کلی کار مربوط به شرکت داشتم که باید تو خونه انجامشون می‏دادم، بابای فراز نبود و نیست، فراز ازم پارک می‏خواست و خونه‏ی سام و نمایش، هورمون‏هام به هم ریخته بود و ... با اینحال نشستم و پست قبل رو که یادآوریش چند روزی بود منو قلقلک می‏داد، نوشتم . نشد اونی که باید بشه. تازه الان هم که متوجه شدم غیب شده معلوم نیست رفته کجا! گاهی آدم فکر می‏کنه پست‏ها هم شاید عقل داشته باشند! شاید بهشون بر میخوره! شاید یوهو کاسه کوسه می‏شکونند!!

اگر برای ارسال نظر مشکل دارید، اینجا هم هست!

۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

تملپت جدید وبلاگ و معرفی اون یکی وبلاگ!

دارید قالب جدید وبلاگ رو؟!
این اقدامات برای این انجام شد که کامنتدونی هالواسکن رو از وبلاگم ریشه‏کن کنم و به همون کامننتدونی زاقارت بلاگر برگردم. این کارا و تصمیمات ( عوض کردن قالب وبلاگ) پریروز انجام شد ولی چی؟ اصلن حال نکردم با قالبی که اون روز عوض کردم. به قول دوست عزیزی، عین تبلغات شامپو صحت بود. دوست داشتم همون تمپلت قبلی بود به اضافه کامندونی بلاگر. ولی این بلاگر ناقلا دست من رو بسته دِ! یه سری قالب مشخص آورده و فقط باید برای انتخاب بین اونا مانور بدیم. این یکی رو همین یک ساعت پیش عوض کردم. همچینی جینگلیلی مستونه. خوشم نمیاد این مدلی ولی هرچیه بهتر از اون قبلیه( دو روز پیشیه). نیست؟
از اونجا که زمینه‏ش عکسه، امیدوارم تو باز شدن مشکل نداشته باشه و خیلی سنگین نباشه. اگه به نظر سنگین رسید، یه ندا بهم بدید.
برای محکم کاری هم همین نیم ساعت پیش یک وبلاگ تو بلاگفا درست کردم. هرچند اصلن اصلن از بلاگفا خوشم نمیاد، ولی خب، کامندونیش رو که میشه علی الحساب استفاده کرد. ، هااا؟ ضمن اینکه خدا رو چه دیدی، شاید یه موقع به سرم زد، اون وبلاگ رو اختصاصی ترش کنم و یه چیزایی بنویسم که اینجا نمی‏نویسم (آیکون چشمک اونهم از نوع لوس و بی معنی‏ش؟!
وبلاگ بلاگفاییم که دیگه زین بعد همه‏ش به اون در انتهای پستام لینک خواهم کرد.

مرسی دریا جان از پیشنهادت

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

جنیفر لوپز به مثابه سرای محله و استعداد شنوایی فراز این وسط !!

با فراز داشتیم از جایی برمی‏گشتیم. ضبط ماشین روشن بود و داشت می‏خوند. این آهنگ شروع شد. فراز پرسید:« اسم این چیه؟» من در حین رانندگی، مشغول خوندن اطلاعیه های بزرگ سرای محله رو ورودی سرا بودم بلکه بفهمم چه برنامه هایی داره و چه کلاسایی! فکر کردم منظورش اسم اونجاست. گفتم «اسمش سرای محله‏ست». فراز "آهان" گفت. منم که دیگه سرای محله رو رد کرده بودم، تازه فهمیدم منظور فراز چی بوده! ولی خب از اونجا که اسم اون خواننده رو هم بلد نبودم، به روی خودم نیاوردم!
دیروز دوباره تو ماشین بودیم. ضبط ماشین هم روشن بود. این آهنگ جنیفر لوپز شروع شد. فراز برگشت گفت:«اِ. مامان. دوباره سرای محله! برای من یه سی‏دی پر کن از همین آهنگای سرای محله. من خیلی دوست دارمش»!!!

پی نوشت: شرمنده آقای شهرام ناظری و شجریان و ... علی رغم تلاش من جهت آشتی فراز با موسیقی و آواز اصیل و این صوبتا ،تا حالا تقاضایی ازش نشنیدم مبنی بر ضبط یه سی دی از آهنگاشون! خیلی هنر کنه نگه "اینو خاموشش کن" یا "بزن بعدی"!

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

بچه‏ی هیجانی که من دارم!

یکی از خصایص بارز فراز که عامل شناساییش تو یه جمع هم می‏تونه باشه، بروز احساسات و هیجانی بودن زیاد این بچه‏ست.
از همون هفت هشت ماهگی که تا چیزی به مزاقش خوش می‏اومد، حالت بال بال زدن به خودش می‏گرفت که این بال بال همراه بوده و هست با درآوردن اصوات ذوق آلود از حنجره و مری و نای و معده‎‏ش! مثلاً با دیدن آخر کارتون رابین هود برای چندمین بار، همچنان دست می‏زنه و می‏ره و می‏یاد و تو همون حال به من می‏گه « مامان، می‏دونی چی شد؟ رابین هود با ماریا ازدواج کرد»! نمونه دیگه‏ش: فرضاً اگه روزی گذارمون به رستوران بیفته، با ذوق و شوق در حالیکه بال بال می‏زنه و اشک شوق تو چشماش جمع شده، میگه «مامان. صندلی» ! یا وقتی بعد کلی این صندلی و اون صندلی رو امتحان کردن، یک گوشه می‏شینه، شروع میکنه داد داد بال زدن و در عین حرف زدن که « آخجون، جوجه کباب»! وقتی هم که نوشابه رو می‏بینه که گارسون داره می‏یاره، دیگه میشه "یک سر همه شور"، در حالتی که انگار میز رو داره گاز می‏زنه، دست می‏زنه، و جیغش دراومده، میگه: «مامان، مامان، نوشابه داره می‏یاد»! نمونه دیگه هیجانیش؛ تا یکی از دوستاش یا یکی از بچه های دوستانمون رو جایی، مثل فروشگاه، پارک، خیابون می‏بینه محاله که با هیجان تمام بال نزنه و نیاد و دادارا دودور کنان به من این موضوع جالب که با این احوالاتش، به نظر جالب ترین موضوع قرن به نظر می‏رسه رو نگه. در حالیکه در عین اعلام وجود اوون آشنا به من، زیر نگاه‏های به هیجان اومده و عجیب حاضرین صحنه، ده بار رفته پیش اون و دوباره برگشته پیش من و همچنان خوشحال خوشحال! حالا اگه یک دهم که چه عرض کنم، یک صدم هیجان فراز رو هم اون طرف داشت، باز جای تامل بود از اینکه فکر نکنم بچه‏ی منِه که فقط خیلی هیجانیه!
این هیجانی بودن، زمانی که برای اولین بار شخصی رو می‏بینه، طبعاً شامل اون شور و شعف هَندی و گفتاری نیست. بلکه می‏تونه اظهار نظرهای عجیب و بعضاً خجالت آوری در مورد اون شخص باشه، مثلاً اینکه "چرا دماغش اینطوریه؟ چرا موهاش کمه؟، چرا شکمش زده بیرون؟ و....
دیروز تو پارک، رو تابی نشسته بود . از این تاب‏های دسته جمعی، از اونایی که دو نفر این طرف می‏شینند، دو نفر هم اون طرف. پسری که کنار فراز نشسته بود رفت. بعد یه آقایی اومد و بچه‏ش رو که بغلش بود گذاشت کنار فراز. نمی‏دونم اهل کجا بودند ولی چشم بادومی بودند و بهشون نمیخورد چینی، یا مال آسیای جنوب شرقی باشند. آقاهه هیکل درشتی داشت ولی دخترش مشکل فیزیکی داشت. خیلی ضعیف به نظر می‏رسید، چشماش ظاهراً لوچ بود. موهای خیلی کم پشتی داشت، و ظاهراً استخونهای مهره های پشتش میزون نبودند، چون به نظر کج می‏رسیدند و از اونجاکه با اینکه بزرگ بود، فقط تو بغل باباش جابه جا می‏شد، فکر کنم شاید تو حفظ تعادلش مشکلاتی وجود داشت. وقتی باباش دخترشو گذاشت کنار فراز، فراز همینطور خیره شد به دختره. طبعاً براش جالب و عجیب بود و این عجیب بودن، می توست اظهار نظر تند ی رو به همراه داشته باشه که هم اون دختر رو و هم پدرش رو، در صورتیکه فارسی می‏دونستند، ناراحت کنه! در حالیکه فراز داشت همچنان دختره رو خیره خیره نگاه می‏کرد، تو فکر بودم که اگه چیز ناجوری گفت، چه طور درستش کنم. تاب رو تکون می‏دادم و سعی میکردم حواس فراز رو با پرسیدن اینکه « فراز ، سرعتش رو بیشتر کنم یا نه» پرت کنم. فراز برگشت و رو به من با همون حالت دادارادودو داد زد:« مامان، مامان، این دختره چه قدر نازه»!
همچین نفس راحتی کشیدم.
Google Analytics Alternative