امروز جشن کلاس اول بود. کلاس بندی شدند و فراز افتاد تو کلاس خانم معلم جدیدی که قبلن تو این مدرسه نبوده. مدیر مدرسه بهمون هشدارهای لازم رو داد که کلاسها به هیچ عنوان عوض نمیشه.
فراز که راضی بود از کلاسش و از معلمش خوشش اومده بود. میگفت فکر میکنم این معلمه اصلن تو کار دعوا نیست :)
اینجا زمین فوتبال مدرسه است. یه توپ انداخته بودن وسط زمین و بچه ها دنبالش میدویدن. فراز و این دوستش یاسین هم فقط میدویدن. و خب... نه به دنبال توپ.
این دوست فراز، سیناست. از قبل همدیگر رو میشناختن. از فراز پرسیدم سینا به چی فکر میکرد. گفت معلومه دیگه. به این زندگی :)