موقع ظرف شستن، موقع غذا رو به هم زدن دوباره ظرف شستن ، از کابینت ادویه درآوردن، رو
کابینت رو دستمال کشیدن، خرده ریزا رو گذاشتن تو یخچال، آشغالا رو دم در گذاشتن و
... تو همه ی اینها پا به پای من میاد تا داستان برملا کردن توطئه ی دشمنان (گروهی
از همکلاسان) و ناکام گذاشتنشون و شبیخون گروه خودش (به قول خودش ضد هوایی!) ،
شکست مفتضحانهی دشمنان و حیرت بقیه
کلاسهای مدرسه و مدیریت خوب خودش موقع بحران رو تند و تند و با آب و تاب تعریف میکنه.
انگار نه انگار که یک ساعت قبل با هم دعوا کردیم سر بی برنامگی و بی نظمیش و هزار
تا چیز دیگه و دستش رو گرفته بودم و انداخته بودم تو اطاقش و درو بسته بودم بعد هم فرو رفته بودم تو مبل و پشیمون از واکنش
بد خودم و خودم و کار این دنیا و هزار هزار فکر ناراحت کنندهی دیگه.
.
.
.خنگِ منه
هنوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر