فراز خیلی دوست داره مثل بزرگا حرف بزنه و کم نیاره . ولی خب،به تبع سنش، هنوزقدرت تجزیه و تحلیل درست از اونچیزی که میشنوه و میگه نداره. نمونههاش:
رو به مادربزرگش: شما هم مثل مادربزرگ یاسین برید مکه دیگه ماشاالله! ( در اینجا ماشالله به جای ایشالله به کار رفته! )
**
از بیرون خوشحال و مغرور برگشته و رو به من: مامان. نمیدونی چی شد؟! من خوردم زمین. بسم الله الرحمن الرحیم هیچیم نشده! ( بسم الله ...به جای خدا رو شکر!!)
**
داشت همه برنامه های زندگانی و حیاتمون روبه سمع و نظر مربی کانونیش (حالا یک روز در هفته میدیدش ها) میرسوند، این یکی هم روش؛ "ما این چهارشنبه نیستیم. قراره بریم ختم دایی محمود. دایی محمود دایی مامانم بود که پارسال خدا رو شکر شد! ( دقیقاً نمیدونم این خدا رو شکر به معنی خدا بیامرزه یا مرحوم یا چی؟!)
**
با لگوهاش برج ساخته بود. با هیچان اومده تو آشپزخونه و دادارادودو کنان به من میگه: مامان. ببین. بیا ببین ایشالله میشالله چه برجی ساختم(!!)