فراز غار حرا هم رفت. ماجراي معروف شدن غارحرا رو هم خوب ياد گرفت. وقتي برگشيم، تا صحبت حرا ميشد، ميرفت بالاي منبرو شروع ميكرد به تعريف. هم از بالا رفتن از كوه و رسيدن به غار ميگف، هم ماجراي غار رو، و هم تمام داستانهاي پيامبران وائمه اطهاركه طي چند سال تو مهد و مدرسه و كتابا شنيده بود. نمونه اي از نقلهاي بعد از ماجراي حرا :
...بعد يه روز حضرت ابولفضل ميخواسته بره حضرت موسي رو بكشه...
. حضر ت عيسا رفته بوده بالاي كوه كه بچهش رو قربان كنه ...
و...
**
زلزله ژاپن منوخيلي متاثر كرد. هر رو اخبارش رو دنبال ميكردم. فراز هم متوجه شده بود و هر خبري كه از اخبار متوجه ميشد رو براي من تفهيم ميكرد! دو روز پيش هم جايي مهمون بوديم و حرف از زلزله ژاپن شد. فراز هم شروع كرد به ارائه سياست ها و راهكاراي پيش گيرانهش: اصلن بايد تو ژاپن كه هم زلزله مياد هم كنار اقيانوس آرامه، يه لباس قصابي*(!) ميدادن به هر نفر تنش ميكرد. كه غرق نمي شد ديگه.
* منظور بچهم لباس غواصي بود خب :)
۴ نظر:
این قضیه حضرت موسی و ابوالفضل خیلی فکر منو مشغول کرد :))))))) حاج فراز نازنین...
هم سال نو مبارك هم حاجى شدن اقا فراز
عزیزم حاجی شدن مبارک
به به ...زيارت قبول . سال نو مبارك
ارسال یک نظر