یا فراز داشتیم ساکت غذامونو میخوردیم. بی مقدمه برگشت گفت : «من چرا تو هر مدرسه ای که رفتم منو قبول کردن؟»
( حالا فقط سه تا مصاحبه داشته ها. بعله .مصاحبه . چی فکر کردید؟ تازهشم بعضی از این پیش دبستانی ها و اولیا شیش هفت جا هم مصاحبه داشتند)
من گفتم: «نمیدونم. حتماً خوب جواب دادی دیگه»
فراز: «حتما دیگه». بعد هم به خوردن ادامه داد!
بعد یکی دو دقیقه فراز:« به نظر من مدرسه ها باید پیشرفت فیزیکی داشته باشن. یعنی چی که بچه میره اونجا بهش میگن مستطیلو پیدا کن. کدوم بزرگه. این چه رنگیه. یا نقاشی بکش. اینا برای سه سالههاست. اصلن از مریخ و زٔحن (:) که نمیپرسن (!) اصلن نمیگن چی بلدی اختراع کنی1؟ (!). مدرسه ها باید پیشرفت فیزیکیوشونو اعتماد کنن. مگه نه؟»!
من برای اینکه تو ذوق بچهم نزنم با سر تایید کرم وگرنه من هم نمیدونم چطور باید پیشرفت فیزیکی رو اعتماد کرد! بعد برای خوشمزه بازی پرسیدم:« پیشرفت شیمیایی چی؟ نظرت در مورد پیشرفت شیمیایی مدرسهها چیه؟ »
فراز: «پیشرفت شیمیایی برای پیش دانشگاهیاست. من با اون کاری ندارم(!) پیشرفت فیزیکیه که برای پیش دبستانیاست».
کم نمیاره که.
1 اون روز روغن مخصوص تمیزکردن چوب میز و صندلی که رنگش قرمزه رو تو یه قوطی آب ریخته بود البته به همراه کمی دارچین و ادویه! طبعاً قوطی آب به دوبخش قرمز با خرده های ادویه و دارچین و آب خالص تفکیک شده بود. هرچه قدر هم تکون میداد باز هم همونطوری میشد. خیلی هیجان زده بود از کارش و احساس تنها مخترع جهان بهش دست داده بود!).