خسته بودم. دراز کشیده بودم و میخواستم بخوابم. فراز اومد پیشم. اونم دراز کشید و شروع کرد تسلسل وار:« مامان ، کسی تا حالا رفته مرکز کرهی زمین؟ اونجا چطوریه؟ با چی باید رفت؟ به نظرت من اگه بزرگ بشم، یه دستگاهی اختراع کنم بره مرکز زمین. خوبه؟ ...» همهش سوال بود. من حال جواب نداشتم. بهش گفتم اینو و اینکه بعدن ازم بپرسه و الان فقط میخوام بخوابم. گفت باشه.
بعد یکی دو دقیه چشام تازه گرم شده بود که دوباره شروع کرد « من امروز داشتم با پسرا بازی میکردم. این نا د ی ا (دختر همسایه که فراز چشم دیدنشو نداره. داستان داره. بعدن تعریف میکنم) هی توپشو میکوبوند به من. منم رفتم دنبالش هی بهش سنگ میزدم. اونم فرار میکردو ... (!)» با خودم گفتم نکنه بزنه کله ملهی مردمو بشکونه. نکنه خواب و واکنش نشون ندادن من رو نشونهی تایید بدونه. اینه که رفتم پای منبر و نصیحت را آغاز نمودم. با همون خواب آلودگی: « ببین فراز. تو نباید با سنگ دنبال کسی بدوی. اصلن سنگ رو استفاده نکن. یه موقع میخوره سر یا چشم مردم. میشکنه. اونوقت طفلک نادیا چی کار کنه؟ ما باید چی کار کنیم و ...؟» انگار منتظر همین بود. شروع کرد که « اِٰ اِٰ اِ چرا اونا حق داشته باشن منو بزنن. من نزنم. چرا اون گناه داشته باشهٰ اون طفلک باشه. من نباشم؟ چرا اون انقد ادب نداشته باشه. چرا ملافضات محیطی ( منم نمیدونم چیه!!) نداشته باشه؟ من حق دارم از خودم دفاع کنم. شما نباید به من اینو بیگید. من حق دارم که .. این حق منه که... من حق دارم که ...»دیگه چیزی نشنیدم. خوابم برد. یه سری خواب بی معنی. هی از قطار پیاده میشدم. سوار یه قطار دیگه میشدم. هی هیچ کس نبود تو هیچ ایستگاهی. هی میرفتم و معلوم بود نمیدونم کجا. خیلی رفتم. مرکز زمین میرفتم؟ نمیدونم. تو یکی از ایستگاهها. دوباره صدای فراز اومد. « من حق دارم که.. این حق منه که...» یعنی چی؟ اینور و اون ورو نگاه کردم. دیدم تو اطاقم. چند وقت بود خوابیده بودم؟ حق دارم حق ندارنای فرازو قطع کردم و ازش پرسیدم که چند وقته خوابیدم. فراز با تعجب نگام کرد و با قاطعیت تمام گفت «هزار سال»
گفته بودم که بچهم درک درستی از زمان نداره . نگفته بودم؟!
.
.
.
دوستان بلاگفایی عزیز، امروز که تو مود کامنت گذاشتن هستم بلاگفا هی ارور سرویس آن اویلبل میده. جریان چیه؟
.
.
.
دوستان بلاگفایی عزیز، امروز که تو مود کامنت گذاشتن هستم بلاگفا هی ارور سرویس آن اویلبل میده. جریان چیه؟
۳ نظر:
:)
یه چیزی که من نمیفهمم اینه که چرا باید بلاگ شما فیلتر باشه؟! مگه چی مینویسید، اگه بخواهیم قوانین فخیمه این دولت فخیمه تر رو هم مد نظر بگیریم، بلاگهایی که مستقیما حرفهای آنچنانی میزنند ازادندو شما فیلتر، ما که نفهمیدیم؟!
آخی خوب بچه راست میگه
درسته که انتقام گرفتن خطرناکه اما به نظر من باید از حقش دفاع کنه تو این دوره زمونه هر چه مهربونی میکنی بیشتر آسیب میخوری
ارسال یک نظر