تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

من و دایی و مایکل جکسون!

من اصولاً یه زمانی از این فن های مایکل جکسون بودم و خیلی علاقمند بودم که بقیه هم بشند طرفدار اون!
اون موقع که کامپیوترپنتیوم IIمد بود و یه قلم از این کامپیوتر تو خونۀ ما بود. برداشته بودم یه سری از شوهای این رو تو اون کامپیوتر ریخته بودم. یه روز داشتم با دختر داییم می دیدمشون که داییم وارد اطاق شد. حالا داییم معتمد محل، شورای شهر و این جور چیزا، که یه دوست آخوند هم داشت که بهش یه چیزی گفته بود در مایه های اینکه" ما هر بلایی که می کشیم از دست این کامپیوتر و اینترنت و این چیزاست"!
من از فرصت استفاده کردم تا هم دایی رو به جرگۀ فن های مایکل جکسون اضافه کنم! هم بگم "نه خیرم، اینطوریام نیست"!
رفتم سراغ یکی از کلیپ‏های مایکل جکسون. همونی که آدما درختا رو می اندازند، جنگلا رو می سوزونند، همه جا خشک میشه، بعد طوفان میشه، بعد مایکل-چه صمیمیم من باهاش!- دو تا از این شاخه ها رو میگیره، هی داد میزنه، هی باد نمی برتش، بعد درختا به حالت اولشون برمیگردند، همه چی قشنگ میشه و...
این از کامپیوتر نشون داده میشد و من هم همزمان ترجمه میکردم که ببین، این جا چی گفته دایی، چه قدر خوب گفته، چه قدر قشنگ...
...
قیافۀ دایی پنجاه و خورده ای ساله‏ام -اونموقع این سنی بود- رو یادم نمیره که با اون قد صد و هشتادو چند سانتی و وزن صد و بیست کیلویی، کلۀ طاس و چشمای آبی، رو صندلی کوچیک من نشسته بود و ابروهاش رو به طرز مسخره ای برده بود بالا و گوشۀ لباش رفته بود پایین و به من نگاه میکرد!
انگار که بگه: «مَن َنَ بالام جان»
**
اگه بخوام یکی از آهنگاش رو هم به عنوان بهترین آهنگش انتخاب کنم، آهنگ Ben رو معرفی میکنم. وقتی بچۀ کوچولوی سیاهی با موهای فرفری بوده، این آهنگ رو خونده. خودتون برید از تو اینترنت پیداش کنید که من سرعت اینترنت و وقتم کفاف نمیده برای این کارها!

اینم یه مدلشه!

فراز جدیداً یاد گرفته حقایق رو به دلخواه خودش تغییر بده و به اصطلاح هر از گاهی یه نموره چاخان رو قاطی حرفاش بکنه-لازم به ذکره که این جدای از تخیلاتشه- .
هر وقت من یا باباش با حالت جا خورده از این چاخان ، بهش نگاه می کنیم می‏گه،« خُب چیه، شوخی کردم!»

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

از لحاظ تاریخ و روحیه!

یک هفته مونده بود به انتخابات که من برای اولین بار ، مرصع پلو درست کردم. هی خواستم عکسش رو بگذارم و طرز تهیه اش و این صحبتا، هی دیدم نمیشه بسکه همه دارند کل کل میکنند سر این کاندید و اون کاندید. گفتم نه دل و دماغش نیست حالا... بزار بعدها...



یکهفته ای از انتخابات گذشته و دل و دماغ که برنگشته هیچ، اوضاع انقدر پیچیده و سیر و سرکه تو دلی شده که تصور یک پست مشنگ و آشپزباشی بازی بسیار دور از ذهنه.
امروز که دنبال فایلی میگشتم، هم عکس مرصع پلو رو دیدم و هم عکس چند هفته پیشمون که زده بودیم به کوه و صحرا. گفتم این عکسا رو بزارم از لحاظ روحیه (آیکون تلطیف فضاو این صحبتا)


پی نوشت: من امروز دلم مثل سیر و سرکه میجوشه و علی رغم اینکه به خودم قول داده بودم پای اینترنت نشینم، نشستم . یعنی چی پیش می یاد امروز با افاضات دیروز. خیلی دوست دارم اونجا باشم و از نزدیک ببینم ولی فراز رو چی کار کنم؟ اینم نوشتم از لحاظ تاریخ!



۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

پنیر میسازیم

شما هم دوست دارید پنیر رو خودتون درست کنید؟
خب، کاری نداره، اگه از این شیرای تو نایلونی که بعضیها براش صف وایمیسند و بعضی ها براشون آورده میشه دارید. بریزید تو یه قابلمه و بجوشونید. یادتون نره که زیرش کم باشه تا سر نره، تو همون حالت جوش، بسته به مقدار شیری که داشتید یک مقدار سرکه و نمک بریزید. من دیروز دوتا نایلون یک لیتری شیر داشتم و یک استکان سرکه و یک قاشق پر نمک ریختم. بلافاصله شیر دلمه میبنده و قلنبه قلنبه میشه، یک دقیقه بعد، اون قابلمه رو از روی شعله بردارید و بریزید تو یک پارچۀ تمیز(مثل پارچه متقال) که روی یک آبکش قرار داره. رو همون آبکش هم میشه ولی احتمال داره کمی پنیر به این صورت حیف و میل شه. بعد اون پارچه رو میبندید و یک شی سنگین میگذارید روش . وقتی خنک تر شد، میتونید به همون ترتیب داخل یخجال بگذارید تا در معرض آلودگی کمتری باشه. یکی دو ساعت بعد، پنیر خوشمزه و خوبی درست شده که میتونید حتی خام خام هم بخوریدش.
نوش جونتون.
ببخشید که من عکساش رو تهیه نکردم.
Google Analytics Alternative