تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

دفاع!

برادرم هفتۀ پیش دفاع کرد. این دومین دفاع دکترا تو ایران بود که من درش حضور به هم رسانده بودم!
تو اون خارجی که ما بودیم دفاع کلی فرق داشت. همۀ دفاع‏ها تو یک ساختمون مخصوصی برگزار می‏شد. این ساختمون و دادن مدرک فقط منحصر به پی اچ دی ها نبود. بلکه به فوق ها هم تو همون جا مدرک می‏دادند منتها خیلی بند وبساط نداشت. اسم رومی‏خوندند و یک سری ویژگیها و خصوصیات و علائق آدم و بعد مدرک رو می‏دادند دست آدم. یک روزای مشخصی برای فوق‏ها می‏گذاشتد که طی اون، ده پونزده تا فوق فارغ التحصیلیشون رسمی می‏شد. البته اینطوری بود که قبل‏تر دفاع از تر فوق تو دپارتمان مربوطه انجام شده بود و اینجا صرفاً مدرک داده می‏شد دست آدم. من هم این مدلی یه روز آفتابی مدرک دار شدم.
برای دکتراها این پروسه فرق داشت و توام بود با دم و دستگاه و تشکیلات. دانشجوها و تماشاچی ها می اومدند تو همون ساختمون مذکور و رو صندلیها‏می نشستند. بعد خانومی که لباس مخصوصی داشت سر ساعت دفاع می اومد از همون دری که هم تماشاچی‏ها وارد می‏شدند با ا هن و تولوپ داخل سالن می‏شد و شخص دفاع کننده و دو نفر همراهش هم به دنبال اون و همه از جلوی تماشاچی ها رد می‏شدند، می رفتند بالای سن، رو جای مخصوصشون می‏نشستند و بعد اون خانومه که یک عبای سیاه بلند و کلاه مخصوصی داشت با اون عصای تو دستش می کوبید رو زمین و می‏گفت دفاع شروع شد. بعد خودش می‏رفت. دفاع کننده پونزده تا بیست دقیقه وقت داشت تا هرچی تو چنته داشت و تو چار پنج سال اندوخته بود رو بریزه رو داریه. بعد پونزده دقیقه دوباره اون خانومه می‏اومد و تق تق می‏زد رو زمین و اعلام می‏کرد که وقت تمومه!
بعد ده دقیقه زنگ تفریح بود و بعد دوباره اون خانومه می اومد، منتها این بار به دنبالش داورا و استاد و سوپر وایزر. با جلال و جبروت. اینها هم با لباسهای مخصوص (عبا و کلاه) از جلوی همۀ تماشاچی ها رد می‏شدند و می‏رفتند رو جاهای مخصوصشون می‏نشستند و خانومه تق و توق کنان، زمان شروع دفاع از سوالهای داورا را اعلام می‏کرد. هر طرف 4 تا 5 نفر می‏نشستند و سوالاشون رو به ترتیب می‏پرسیدند و جواب می‏گرفتند.

نقش اون دو تا همراه هم این بود که اگه یک موقعی کسی از متن رساله سوالی داشت، اینا اون صفحه رو می‏خوندند! بعد همۀ این مراحل که کلن یک و نیم ساعت بیشتر طول نمی‏کشید، مدرک رو می‏دادند و بعد همگی با هم می‏رفتند یه سالن دیگه برای پذیرایی!
در کل اینطوری بود که نمره از قبل هم تا حدودی با توجه به کیفیت کار مشخص بود و کار داورا و این سوالها یک جوری رفع ابهام وورانداز تسلط دفاع کننده به موضوع بود. برای دفاع و پایان دکترا باید حداقل 5 مقاله تو ژورنالهای مختلف چاپ شده بود و نوع ژورنال هم کمی تا قسمتی رو قضاوت تاثیر داشت.

دفاع اولی که تو ایران رفتم، کلی خوش خوشانم شد. شخص دفاع کننده در مدتی طولانی در مورد موضوع تزش به ایراد سخنرانی پرداخت و هی از دست اندرکاران هم تشکر کرد و بعد نوبت سوال کننده ها شد که انگار طبق یک قرار داد نانوشته هی به تمجید و تعریف و تشکر از همدیگه و دست اندرکاران! می پرداختند.
دفاع برادرم تو دانشگاه امیرکبیربود. دقیقاً از ساعت ده شروع شد و 40 دقیقه بدون داشتن هیچ مددی، و فقط با یک لیوان آب که همون وسط مسط‏ها تموم شد، ادامه پیدا کرد. بعد یک آقای چاقالو و لپ گلی همون پایین تشکر کرد و گفت که وقت سوال تماشاچی هاست . اگه سوالی نیست بفرمایید پذیرایی تا بعدش داورا سوالاشون رو بپرسند اولش هیچ کس بروز نداد که سوال داره. بعد که کم کم آماده شدیم بریم بیرون، هی همه یادشون افتاد که سوال کنند. من که خب، از موضوع چندان سر در نمی‏آوردم ، رفتم بیرون تابلکه شکمی صفا بدم. یک ربع بعد هنوز سوال تماشاچی ها ادامه داشت!
داورا هم کلن مشخص نبودند. یک عده نشسته بودند جلو که معلوم نبود به مناسبت داوری اونجا نشستند، یا استادند، یا دانش آموز!
بعد بدون اینکه به برادر استراحتی داده باشند، سوالاشون رو شروع کردند.
برادرم از همون اول تو همون دانشگاه قبول شده بود. دورۀ فوق شاگرد اول بوده و از سهمیۀ شاگرد اولا استفاده کرده بود و بدون کنکور وارد مقطع دکترا شده بود. هفت تا مقالۀ سابمیت شدۀ بین المللی داشت تو ژورنالهای خوب و از قضای روزگار، دو تا از مقالات چاپ شده‏اش هم از مقالات پرارجاع شناخته شده بود. دو تا مقالۀ دیگه‏ش هم در آستانۀ سابمیت شدن هستند. اینا خب خیلی خوبه. آما...
یکی از استادا به شدت مخالف این سهمیه بوده و به تبع اون مخالف برادر!
هی سوال می‏پرسید و منی که کلن از موضوع زیاد سر در نمی‏اوردم هم حالیم شد که این سوال‏ها همه‏شون یکی هستند که بابا! حتی داورا هم دیگه به تنگ اومده بودند وبه طور ضمنی و با چشم و ابرو به این طرف می‏خواستند حالی کنند که سوالات تکراریه!
من نمی‏دونم حالا این استاده اگه تو دفاع اینایی که با سهمیۀ شهدا و جانبازان و ...، یا دفاع این دانشجوهایی که کلی پول می‏دند و با پول می‏شند دانشجوی دانشگاه‏های دولتی، چی کار می‏کرد، یحتمل تفنگش رو درمی‏آورد و حملهههه.
خلاصه که حکایت "هَی بَپُرس، هَی بَپُرس تا بَرینی توش" شده بود. بالاخره ساعت یک، این پروسه تمام شد و نمره نوزده و نیم شد!!!!من که آخرش نفهمیدم این نیم به چه معناست، یا آدم بیست می‏ده یا نوزده دیگه. اون نیم وسط چی کاره‏ست خب. اصلاً به نظر من آدم باید همیشه اعداد رو گرد کنه!
این هم جریان حضور من دردفاع برادر!

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative