تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

این شکوفه‏های باغ زندگی!

دست به کار شدن هورمونهای فراز
اون روز فراز یه گوشه نشسته بود و هیچ کاری نمی‏کرد!
من:« خوبی فراز؟»
فراز: «نه!»
من: «چرا؟ !»
فراز :« غمغینم* و غمغینی من هیچ تموم نمی‏شه!»
من: « ای وا، چرا؟»
فراز بعد از یک کمی فکر: « آخه تو بدن من هزار تا مولکول هستد که امروز همه‏شون غمغیننند.. باید از مولکولام بپرسی چرا. اونا هم که حرف بلد نیستند بزنند»
.
· * تلفظ فرازی غمگین
.
***
تنبل نپوش تو شلوار شلوار خودش پوش می‏شه*
فراز از دستشویی اومد بیرون. شلوارش رو برداشت داد به من. گفت: «بپوشون بهم»
من:« اِ َ تو که خودت بلدی. این کارا رو باید خودت کنی»
فراز با اشک و آه:« من بچه‏م. بچه ‏ها انرژی‏شون کمه. بچه‏ها باید بازی کنند. باید اون انرژی کمشون رو نگهدارند برای بازی. نه اینکه خودشون رو خسته کنند. شلوار پوشیدن بچه رو خسته می‏کنه. اون وقت بچه به جای بازی باید بره بخوابه، بچه ... انرژی...( تا دو سه دقیقه بچه بچه و انرژی انرژی کرد)»
.
*سروده خودم .
خُبم باشه حالا. گیر ندید تونِ خدا. وقتی به قول فرازغذا پُخیدنیه، حکماً "پوش" هم "شدنیه" دیگه!
.
***
دنیا خیلی کوچیکه!
فراز و سام ( پسر گلمریم) سر بازی با ماشین‏ها و اسباب بازی‏های تک موجود گیس و گیس کشون راه انداختند. برای ختم غائله به خونه‏سازی مشغولشون کردیم. خونه ساخته شد. ماشین کوچولوهاشون رو کنار ساختمون پارک کردند. سام کامیون بزرگه رو خواست بیاره.فکر کردم دوباره سرش دعواشون می‏شه . گفتم اون کامیون همسایه‏ست. مال خونه شما نیست. ماشین کوچولوها مال شماست. اونو ببر همون جا زیر مبل. مثلاً خونه‏ی همسایه‏ست اونجا. سام متفکر برگشت. دوباره مشغول شدند. برای ایجاد نشاط بهشون گفتم با ماشیناتون برید از شهرها بار بیارید. مثلاً فراز تو برو از بندرعباس بار بیار. یا همدان. سام تو دوست داری از انگلیس بار بیاری؟
سام با ذوق :« آره. من الان می‏رم از اینگلیس همسایه‏مون‏اینا بار میارم.»
.
کلن سام کلمات و جملات قصار زیادی می‏گه. علی الحساب ، این یکی یادم مونده.

۱ نظر:

پریسا گفت...

حالا دوبار پست کردی تو کدومش کامنت بگذاریم؟ :)
موشی هم غمگین رو همینجوری میگه. ببوس فراز رو.

Google Analytics Alternative