تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

پسرا شیرمی‏باشی‏اَند

چند روز پیش با فراز خونه‏ی گلمریم بودیم. فراز و سام دو نفری  بازی می‏کردند. بعد یکی دو ساعت،  دوست گلمر و  دخترش به اسم گلنار هم اومدند. دخترش کلاس اول بود. معمولن رسم سه تا بچه اینطوریه که دو تاشون می‏رن باهم جور می‏شن و سومی رو جِزز جیگر می‏دند!( کلی نیست ولی معمولن اینطوریه).  به محض وارد شدن گلنار، فراز زبون ‏ریخت، شعر‏خوند، از مدرسه‏ش تعریف ‏کرد و خلاصه هرچی تو چنته داشت رو پرزنت نمود  که به گلنار حالی کنه که من در سطح توام و اونو  به سمت خودش بکشونه. گلنار ولی به تلاش‏های مذبوحانه‏ی پسرم. وقعی ننهاد!  چراش رو نمی‏دونم. شاید می‏خواست حرمت نون و نمک  آشنای قدیمی‏ش سام رو نگه‏داره. شاید علاقه‏ به بچه های کوچکتر داشت، شاید سام که هیچ واکنش و علاقه‏ای بهش نشون نمی‏داد براش جذاب تر بود، شاید...خلاصه با سام جور شد و فراز رو تا موقع رفتن جزز داد.البته نه اینکه دقیقن کار بدی علیه فراز کنند ها ، همین که اون دو تا با هم متحد شده بودند و پیش هم نشسته بودند و  فراز رو کنار گذاشته بودند  دل پسرم رو خون کرد حسابی!
وقتی برگشتیم فراز برای باباش تعریف کرد که یه دختر اونجا بود که نگذاشت بهش خوش بگذره و اَه اَه اَه چه دختر بدی! اَه اَه اَ چه روز بدی!!
.
جمعه رفته بودیم خونه‏ی عموی فراز. عموی فراز دختری داره که چهار روز از فرازکوچکتره! دختر توانا و خب، درعین حال بزن بَهادُریه.  ابراز علاقه و شوخی کردنش  با مشت و لگد و هل دادنه و  خب... اون روزفراز رو از ابراز علاقه و شوخی‏هاش بی‏نصیب نزاشت!  از اونجا که بچه‏م عادت نداشت این مدلی، به تریج قباش برخورد و تو راه برگشت  همه‏ش گفت که اصلن بهش خوش نگذشته و بدترین روز زندگیش بوده!
.
دیروز جایی بودیم  با دوستی و  حرف دختر و پسر پیش اومد. فراز تا اسم دختر شنید شروع کرد به اَه اَه اَه انقد از دخترا بدم می‏یاد که چی. 
دوستم پرسید که چرا آخه. فراز هم گفت که« آخه دخترا لوسن. دخترا بی‏تربیتند. من دوست ندارم باهاشون حرف بزنم و بازی کنم . چون من پسرم. من خشنم. یه موقع که خیلی عصبانی بشم می‏زنم‏شون  اون وقت اونا فقط گریه می‏کنن. شاید هم چون خشن من خیلی زیاده (!!)، کشته هم شدند» بعد خواست برای درک بیشتر دوستم شعر "دخترا موشَند" رو با دست و بازو و چشم و ابرو بخونه ولی خب اشتباه کرد. یعنی گفت "دخترا شیرن مثل ...
 وقتی شعرش تموم شد تازه فهمید قضیه رو. دوستم که  غش کرده بود از خنده


۸ نظر:

لیلی مامان آراز گفت...

این جور دسته بندی ها خیلی آزار دهنده است. طفلک فراز! حتی بزرگ هم که میشیم این جور وقتها خیلی اذیت میشیم! این درسهای سخت که زندگی به آدم ها میده... کاش میشد که نباشه....

زرافه خوش لباس گفت...

عرفان اكثرا خيلي با دخترها خوب بازي ميكنه ولي مثلا وقتي يك مهمون داريم كه دختر داره اصلا خوشحال نيست و ميگه: اون كه دختره. راستي خيلي خوبه كه فراز ماشين بازي دوست داره من اصلا فكر نمي كردم كه ممكنه پسري داشته باشم كه ماشين بازي زياد سرگرمش نمي كنه!

مامان آرمان گفت...

پسر من هم در گیر و دار این دسته بندیها به دخترها حساس شده....بدبختی من هم اینه که در کلاس مهد کودکش چهار تا پسر هستند با ده تا دختر...در کلاس موسیقی چهار تا پسر هستند با هشت دختر....در کلاس نقاشی چهار تا پسر هستند با ده- دوازده دختر....و بدبختی بزرگتر این که صبحها من قبل از هشت صبح می برم مهد کودک و سه تا پسر دیگر مامانهاشون خانه دار هستند و 9- 10 صبح میاورند بچه هاشون را ...و آرمان صبح ها گیر میده که تو کلاس همه اش دخترن و من نمیرم....
نمیدونم مشکل از فرهنگ مون هست...مشکل از دخترهاست یا پسرها....ولی حرفهای فراز به دلم نشست دیگه... ببوسش حسابی

پروین مامان کیاراد گفت...

قربون فراز گلم برم. کاش من خونه گلمریم بودم و یه دل سیر ب فراز بازی می کردم. اونوقت می دید دختر ها چقدر ماه اند!!!!!
قربون اون خشم زیادش هم برم...
میبوسمت عزیزم

مامان هیژا گفت...

کلا دخترها یه کم دسته و دسته بازی رو بیشتر از پسرها دوست دارن. یه پسر همسایه داریم که با هیژا خیلی خوب بازی می کنن تا زمانی که دختر همسایه مباد حیاط.
یعنی این خشن من خیلی زیاده کشته منو ها:))

مامان محمود و نور گفت...

وای حیوونی فراز. کلی هم خندیدم از خشن شدنش! راستی عزیزم من هفته دیگه اونورا هستم! بهت زنگ میزنم اگه وقت شد هم رو ببینیم :)

پوپک گفت...

من قربون اون خشن شدیدش .

مامان کیهان گفت...

سلام به مامان و پسر با حال
من که عاشق این گل پسر شما شدم...آخه این پسر شما کسی تحویلش نمی گیره بدش میاد به مدل خودش تحویل می گیره باز هم بدش میاد .....
آخی فداش بشم من
من باز هم منتظر حضور بسیار گرم دوست خوب پروین جون همستم هااا...

Google Analytics Alternative