تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

کلمه ها و ترکیبات تازۀ فراز و دیدگاه‏هایی تازه در مورد تناسخ!

فراز یک لگن بزرگ یا به عبارتی یک وان کوچولو داره که موقع حموم خودش و اسباب بازیهاش می رند اون تو و بازی میکنند تا بعد از نیم ساعت توسط من یا باباش شسته شه.
چند روز پیش این لگن رو پر آب کرده بودم و توش کف درست کرده بودم و فراز و اسباب بازیهاش اون تو بودند. بعد چون کار داشتم بهش گفتم"فراز جان، من می‏رم بیرون، تو با ماشینات و کف‏ها بازی کن تا بابات بیاد و بشورتت"
فراز: "میشه نری!
من: چرا؟
فراز: آخه وقتی تو اینجا هستی، خوش بگذرون من بیشتره!!
*
فراز گرماییه و دوست نداره که پتویا ملحفه‏ای روش باشه. چند روز پیش از اونجا که کمی حالت سرماخوردگی داشت، من گفتم که فراز جان الان سرده و تو هم مریضی، بزاز اینو بکشم روت.
فراز: من دوست ندارم، چون بدن من گرما خوش نیومدنیه!!
*
فراز با لگوهاش خونه سازی میکرد. همیشه وقتی خونه سازی میکنه، می خوادنتیجۀ کار رو به من نشون بده و از من می پرسه که خونه ای که ساختم شیکه یا مدرنه؟!! و منهم یه چیزایی میگم. از کلمۀ مدرن بیشتر خوشش می یاد. حالا اونروز با بالش و مقوا دو تا پارکینگ برای خونه اش ساخته بود. اومد پیش من و گفت : ببین چه فکرم رو به عقل انداختم، دو تا پارکینگ برای این خونه‏م ساختم!
***
داییم که فوت کرده بود، پسر خواهرم که الان هشت سالشه، رفته بود و کلیۀ معلومات خودش رو راجع به مرگ با فراز به اشتراک گذاشته بود. بعد از اینکه فراز من رو دیده بود، اون هم درصدد اشتراک گذاشتن معلوماتش با من و تایید آموخته هاش بود؛
فراز: دایی الان فوت کرده، یعنی رفته پیش خدا؟
من که از این سوال تعجب کرده بودم، فهمیدم از کجا آب خورده ولی از اونجا که خیلی هم حوصله نداشتم، نمی تونستم توضیح بهتری بدم گفتم: آره مامان جان
فراز: یعنی هر کی پیر می‏شه می میره، می‏ره پیش خدا تو آسمون؟
من: آره
فراز: پس خدا چطوری اینهمه آدم رو پیش خودش نگه می داره؟ کم کم اینها جا نمی‏شند اون تو و هی دوباره می افتند رو زمین که!!!
.
.
.
.
پی نوشت: من موفق نشدم تو هیچکدوم از وبلاگهای بلاگفا وپرشین بلاگ کامنت بگذارم. قضیه موقته و مختص امروز یا چی اونوقت؟!

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative