این نقاشی هم کار پارسالشه. وقتی بهش گفته بودم همه کاغذ نقاشی رو هم رنگی کن. بعد وقتی نگاش میکردم، خودم تا قسمتی ناخودآگاه، شروع کردم به کشیدن نرده یا حصار.
این کشیدن حصار و نرده هم شده جزء لاینفک نقاشیهای من از خونه و منظره. برخلاف دودکش و آسمون توام آفتابی و ابری فراز!
گوشه این نقاشی هم ماشینه که تا چند ماه پیش، تو نقاشیهای فراز همیشه حضور فعال داشته. این آدمکه هم خودشه که داره میره مهد.
این نقاشی رو به دیوار روبهروم تو محل کارم زده بودم.
امروز اولین جلسه فراز تو کلاسای نقاشی کانون بود و خیلی خوشش اومده بود.
سوال: از مادران عزیز، کسی هست که فرزندش کلاس لگو رفته باشه؟ چطورند این کلاسا؟ اگه خوبه، آیا کسی هست که بخواد فرزندش رو به همچین کلاسی تو منظومه خرد بفرسته؟
.
.
پی نوشت: من نمیدونم چرا وبلاگم امروز (یا احیاناً دیروز) پسورد و اینها خواسته. امروز چک کردم، دیدم جایی اشتباه تیک خورده. یحتمل کار فراز بوده وقتی من دیشب شام درست میکردم و این آقا نشسته بود پشت کامپیوتر!
پی نوشت 2: الان که نگاه کردم وبلاگم رو، دیدم اصلاً خبری از پست دیروز نیست!!! یعنی چی اونوقت؟؟!!! حتی به صورت درافت هم ذخیره نشده جایی!!!
***
دیروز از لحاظ ذهنی خودم رو تحت فشار قرار داده بودم که چیزی تو این وبلاگ بنویسم . لب تاب مشکل داشت، برنامه آفیس نصب نبود. کلی کار مربوط به شرکت داشتم که باید تو خونه انجامشون میدادم، بابای فراز نبود و نیست، فراز ازم پارک میخواست و خونهی سام و نمایش، هورمونهام به هم ریخته بود و ... با اینحال نشستم و پست قبل رو که یادآوریش چند روزی بود منو قلقلک میداد، نوشتم . نشد اونی که باید بشه. تازه الان هم که متوجه شدم غیب شده معلوم نیست رفته کجا! گاهی آدم فکر میکنه پستها هم شاید عقل داشته باشند! شاید بهشون بر میخوره! شاید یوهو کاسه کوسه میشکونند!!
اگر برای ارسال نظر مشکل دارید، اینجا هم هست!