تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

"وقتش شده؟!"

فراز چند ماه دیگه چهارساله میشه.
شنیدید که بچه ها ازحدود سه سالگی سوالهای جن سیشون شروع میشه؟.
یک مدت پیش جایی رفته بودیم که یک دختر یکساله و نیمه داشتند. مادر این دختر بعد از دستشویی بردنش حریف این نمیشه که از فرار کردن برهنۀ اون به سالن پذیرایی که من و فراز اونجا نشسته بودیم جلوگیری کنه. این بود که ما این دختر رودیدیم که بدون شلوار در حالیکه داشت میخندید از دست مامانش که شرمسار داشت دنبالش میدوید تا شلوارش رو پاش کنه فرار میکرد.
فراز این منظره رو با تعجب دید.
منتظر بودم که سوالی بکنه که چرا این اینطوری بود و من نیستم و .. (همونطوریکه یکی از دوستام از اولین سوال این مدلی دخترش برام گفته بود) ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و من به این یقین رسیده بودم که یا ندیده اون جای خاص رو رو، یا جالب نبوده این تفاوت براش، یا بیشتر محو شیطنت این دختر کوچولو شده ... یا اصولاً ژن بَبویی رو از پدر و مادرش به ارث برده!.
گذشت تا همین چند روز پیش، یک روز که رفته بود دستشویی و اومده بود بیرون و من داشتم شلوارش رو پاش میکردم، پرسید " من چرا جیشم از اینجا میاد؟ چرا من از اینا دارم؟ چرا "ب.."(اسم همون دختر کوچولو) از اینا نداشت؟
من کمی تعجب کردم ، از بس نپرسیده بود قضیه رو که یادم رفته بود، داشتم فکر میکردم که شاید این موضوع فکرش رو تو این چند هفته هم مشغول کرده بوده؟ چرا تازه الان میپرسه؟ و ...بعد هم هرچی مطلب خونده بودم راجع به آموزش جن سی از سایتها و کتابهای مختلف ( والبته اظهارات ضد و نقیض بسیار هرکدوم در این مورد...) یادم اومد و به این نتیجه رسیدم که الان دیگه زمانِ روشن کردن قسمتهایی از این قضیه است و به قول معروف " وقتش شده" (این رو با تو حلقی تلفظ کردن حرف "و" و تاکید بر "ق" بخونید که لهجۀ اون غورباغه ای رو داشته باشید که زمان زن گرفتن بچه اش رو با این عبارت متدکر شده بوده.!)
خلاصه که شروع کردم به اینکه ببین این اسمش شو... از اینها آقایون دارند، خانومها از اینها ندارندو... فراز هم برگشت و گفت " پس خانومها از کجا جیش میکنند؟" و من هم توضیح دادم که برای اونها هم جای دیگه ای وجود داره که به این صورت نیست . بعد هم به این فکر افتادم که خوبه قضایای امنیتی رو حالاکه وقتش شده بهش بگم من باب اینکه هیچ کس حق نداره به اون دست بزنه بجز من و باباش و کسانی که من بهشون اجازه دادم و خاله فاطمه (یکی از کمک مربیهای مهربون و ساکت و خجالتی تو مهد ) و... فراز ولی زوم کرده بود رو همون قسمت اول، یعنی تفاوت خانمها و آقایان به این صورت که برای ده دقیقه من پاسخگوی سوالاتی از این قبیل بودم: " همۀ آقایون اینجوریند؟ خانمها چی؟ تو چی؟ اون چی؟ (به جای اون، اسم همۀ فک و فامیل و دوستان و همکاران و همسایه ها رو درنظر داشته باشید ، کسانی که من تا به حال به این جنبه شون فکر نکرده بودم !) وقتی دیگه کسی نمونده بود که درموردش نپرسیده باشه خیالش راحت شد و رفت به بازیش ادامه داد.
فرداش رفت مهد کودک و با پدرش از مهد کودک برگشت . اصولاً فراز هروقت از مهد کودک میاید تمام جریانات اتفاق افتادۀ جالب رو به محض دیدن من با صدای بلند تعریف میکنه . اون روز هنوز کفشاش رو از پاش در نیاورده از همون دم در شروع کرد: " مامان من امروز همۀ چیزایی که تو بهم یاد دادی رو به خاله فاطمه یاد دادم. بهش گفتم این اسمش شو... ، بهش گفتم تو که از اینا نداری چون تو خانومی ، جیش تو از یک جای دیگه میاد بیرون ، ولی اون (دوباره اسم تمام فک و فامیل و دوستان و همکاران و همسایه ها رو اینجا به جای "اون" در نظر بگیرید) از اینا داره. بهش گفتم من به تو اجازه میدم به من دست بزنی چون تو منو میشوری، ولی خاله مریم و خاله ساناز و ...(بقیۀ مربیهای مهد کودک ) اجازه نمیدم به من دست بزنند..."
من که از سرعت انتقال داده ها(!) اونهم با چنین کیفیتی (!) تعجب کرده بودم مونده بودم واکنش خاله فاطمۀ خجالتی چی بوده. پرسیدم خاله فاطمه چی گفت؟
فراز: خیلی خوشال شد که من اینا رو بهش یاد میدم. خیلی خیلی خوشال شد"!!!


پی نوشت: شک دارم روشم برای بیان این مسئله درست بوده. بوده؟ شما از چه روشی استفاده کردید یا قراره بکنید برای پاسخ به این نوع سوالات؟


دو سه ساعت بعد نوشت: یکجورهایی از نوشتن این پست احساس خوبی ندارم. شاید باید پاکش کرد (آیکون تردید و دودلی و لپ قرمزی و این صحبتها).

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative