تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

مثلاً کتاب خوانده ایم!!

رمان" بازی آخر بانو" نوشتۀ بلقیس سلیمانی رو خوندم، خوب بود، خوشم اومد. نثر روان و ساده ای داشت، میشه گفت یک رمان سیاسی اجتماعی بود، گوشه ای از سالهای پر تنش اوایل دهۀ شصت رو به خوبی تصویر کرده بود ولی غلو آمیز هم نبود و یکطرفه به قاضی نرفته بود. یکی از ویژگیهای مهم این داستان هم از نظر من، زوایای گوناگون دید نویسنده بود، در عین حالیکه به توالی داستان لطمه نمیزد و به اصطلاح تیک نداشت ، اینطور بود که نویسنده در هر بخش در قالب یکی از شخصیتها میرفت و از زبان اون شخص داستان نقل میشد ولی اونچه هم نقل میشد، انگار یک لایه ای از سطح بود و نشوندهندۀ دگرگونی بود که در عمق هر کدوم از این شخصیتها به وقوع پیوسته. انتهای داستان هم خودش یک بازی با خواننده بود. یک بازی تامل برانگیز وبدون پایان. من تا قبل از خوندن فصل پایانی ، بخش دوم کتاب رو زائد میدونستم ، ولی بخش انتهایی ، یکجورهایی انگار میتونست کامل کنندۀ یک پازل باشه. یک پازل با شکلی که تو درست ایجاد کردنش هنوز شک وجود داره.
کلاً جالب بود

"خاله بازی" یکی دیگه از کتابهای این نویسنده است که یکی دو هفته ای هست که همراه تعداد دیگه ای کتاب از طریق این سایتهای فروش کتاب اینترنتی سفارشش رو دادم ولی هنوز به دلیل تنبلی فراوون، نرفتم پولی به حساب اون شرکت بریزم تا کتابها به دستم برسند. اگر این کار رو بکنم این اولین خرید اینترنتی کتاب من خواهد بود. یکی از دلایل تنبلی من هم شک داشتن به این سیستم خریده، خریدهای اینترنتی کتاب چطوره،؟ آیا همونطوریکه میگند یکی دو روزه کتاب به دستمون میرسه ؟
قبلاً نوشته بودم که مجموعه داستان کوتاهی از مزگان کلهر خوندم به اسم " چه کسی موهایم را شانه زد" و گفته بودم که از نثر و سبک نوشتنش در این کتاب خیلی خوشم اومده بود. تو همین جستجوبرای خرید کتاب اینترنتی ، از همین نویسنده کتابی دیدم به اسم "کفترکش". چون از نثر نوشتۀ اون کتاب اول خوشم اومده بود، این رو هم جزء لیست کتابهای خریدم قرار دادم. نمیدونم کسی این کتاب رو خونده یا نه؟ (لیلی جان قبلاً گفته بودی از این نویسنده کتابهایی خوندی، درست میگم؟). چند تا کتاب دیگه هم هست از نویسنده های دیگه، مثل عرفان نظرآهاری (که اسم کتابهاش شیفته ام کرده بدون اینکه بدونم دقیقا چطور مینوسه ) و امیرخانی و.. . به محض دریافت و خوندن این کتابها مینویسم درموردشون.
البته لازم به ذکره که این کتاب (چه کسی موهایم را شانه زد) از انتشارات کانونه و متعلق به نوجوونا، یعنی گروه سنی ه !. آشنایی من با این کتابها به واسطۀ کارکردن خانم برادرمه که تو کانون پرورش کار میکنه و هر از گاهی من رو بی نصیب نمیگذاره از کتابهای منتشر شده ای که به نظرش جالب می یاد. امروز هم کتابی رو خوندم از همین انتشارات و مجدداً برای همین گروه سنی ، به اسم "نان و گل سرخ" نوشتۀ کاترین پاترسون و ترجمۀ حسین ابراهیمی. قشنگ بود و تین ایجری. میشه گفت داستانی بود که آدم رو به خوندنش برای فهمیدن ادامۀ داستان ترغیب میکرد و یک هپی اند و... همین.
دفعۀ آخری که شهر کتاب رفته بودم یک سری کتاب دیدم از نویسنده ای به نام کریستیان بوبن، یکی از کم قطرترین کتابها به اسم "ایزابل بروژ" رو برای آشنایی با سبک نویسنده برداشتم . قمستهاییش رو خوندم ولی چندان چنگی به دل من نمیزنه از نظر سبک نوشتن و جذب خواننده (البته از نظر من) . اینه که خوندنش نصفه کاره مونده . حالا شاید یک وقتی خوندم و خوشم اومد و براتون نوشتم . شاید...
*
-خوندن کتاب برای فراز به این صورته که هروقت میخواد بخوابه (بعضی بعد ازظهرها و البته شبها) حتماً باید دو تا کتاب و یا دو تا داستان براش خونده بشه و خیلی هم روی این "دو تا "تاکید داره. با بزرگ شدنش، دیگه داستانهای بلندتر هم براش جالب شده و حتی خوندن افسانه ها، (البته سعی میکنم این افسانه ها فاقد غول و جن و هیولا و .. اینها باشند که نتونم بعدش به سوالات بی پایانش در مورد این موجودات ،پاسخ قابل قبولی بدم!).
یکی از این کتابها، قصه های شیرین هست که هم " تقریبا" به خوبی مصوره (این مصور بودن کتاب برای بچه ها به صورت کامل به نظر من خیلی مهمه چون فراز به شکلها نگاه میکنه و اگه موجود، یا حالت، یا کاری باشه تو متن داستان و تو تصویر نباشه، من باید جوابگو باشم که پس کجاست؟!!). هم داستانهاش میتونند جالب فرض بشند. از نویسنده هایی مثل اسدالله شعبانی، شهرام شفیع، مزگان شیخی، سوسن طاقدیس و ...
کتاب دیگه برای این سن" قصه های کوچک برای بچه های کوچک" است ، چند مجموعه است و هرمجموعه هفده داستان داره. هرچند این کتاب برای گروه سنی بالای 5 سال ذکر شده ، ولی فراز به این کتابها بسیار علاقه داره (حتی بیشتر از اون بالایی) و یکی از دلایل علاقش اینه که داستانهاش انقدر زیاد هستند در هر کتاب که میتونه انتخاب کنه از بینشون، و این انتخاب کردن خیلی براش جالبه این روزها!. بعد از هربار خوندن من هم، فراز اصرار میکنه که من هم باید قصه بخونم، صفحات رو ورق میزنه و با استفاده از شکلها یک چیزی میگه، هراز گاهی هم میخنده و میگه مثلاً "این کارجوجه خیلی بامزه بود" یا اینکه سر و دستش رو تکون میده و میگه" گربه چه کار بدی کرد، وای وای وای" و همۀ داستانها رو یک داستان فاقد یک خط داستانی مشخص و فاقد یک شخصیت معلوم میکنه و آخرش هم میگه" قصۀ ما به سر رسید، کلاغه به خونش نرسید!. خوشال شدی که من انقدر خوب برات قصه میخونم؟"
کتاب دیگه برای فراز هم یک مجموعۀ ده جلدیه که شعرهست و سروده های شکوه قاسم نیا و اسدالله شعبانیه و اسم این مجموعه هم "شعرهای شیرین برای بچه ها"ست، این رو هم فراز خیلی دوست داره ولی همونطور که گفتم داستانها الان دیگه بیشتر جذبش میکنند.
همۀ این کتابها ی بچه گانه هم از انتشارات کتابهای بنفشه است.

-از اونجا که این پست ، یک پست کتابی و به اصطلاح فرهنگی شده!!، شاید بد نباشه این خبر فرهنگی (!!)رو هم در اینجا بگنجونم که ما دیشب نمایشی رو هم تو اریکۀ ایرانیان دیدیم به اسم " من اگه نباشم" خواستید برید ببینید، خنده دار بود و چه بسا که به فرهنگمون هم اضافه شد. نمایشش هر شب ساعت 9هست . اگه زودتر رزرو کنید مثل ما نمیشید که صندلی آخر بنشیینید و هی گردن بکشید.


پی نوشت بی ربط : فراز با پدرش چند لحظه پیش از بیرون اومدند و فراز یک بستنی زمستونی خریده بود، بهش گفتم : به من هم یه خورده میدی؟
فراز در حالیکه انگشتش رو گذاشته بود روی نوشته های بسته گفت: " نگاه کن، این جا نوشته این را باید بچه ها بخورند، نباید به مامانهایشان و باباهایشان بدهند از اینها، چون ضرر داره براشون"!!


هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative