تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

گربه شویی گلرنگ !+

آخرین باری که فرشها رو شسته بودم وقتی بود که پروژۀ از پوشک گیری فراز با موفقیت به اتمام رسید و فرش‏ها رو روونۀ قالیشویی کردم و چند روز بعد که برگشتند، دیدم درسته یکذره حال و جون اومدند ولی ریشه های فرش یه رنگ کرم مایل به زرد گرفته بودند که یه نموره تو ذوق می‏زد. به علاوه، چون فرشها رو تا کرده بودند و تو ماشین گذاشته بودند، تا مدتها با آثار تا شدگی‏ها مشکل داشتم و هی سعی میکردیم با جابجا کردن مبل وچیزای سنگین، این آثار رو محو کنیم. نتیجه اینکه که تصمیم گرفتم تا اطلاع ثانوی به قالیشویی و این بندو بساطها اعتماد نکنم و یه جور دیگه سر و ته قضیه رو هم بیارم!
از اونجا که من در خیلی مواقع آدمی هستم که از یه سوراخ صد بار هم گزیده بشه، دوباره فکر میکنه که«یکبار دیگه هم امتحان کنم بلکم ماره مرده باشه!»، یه مدتی بود که فکر صفا دادن به خونه و فرش‏ها مغزم رو اشغال کرده بود. ضمن اینکه فکر میکردم فرش بهتره همین تابستون شسته شه، یا هر موقعی غیر از ماههای آخر سال، که دفعۀ قبل چوبش رو خورده بودم. این بود که از چند نفر پرسیدم و به چند تا آگهی هم زنگ زدم و بالاخره یک کدومشون رو انتخاب کردم که قیمتش متوسط بود و فرش ها رو هم تا نمی‏کرد بلکه لوله میکرد و می‏برد و می‏آورد.
چند روز پیش زنگ در رو زدند و دو تا آقای معتاد اومدند برای بردن فرش. میگم معتاد یعنی معتادها! از اوناییکه خیلی قیافشون تابلویه که حتی من قیافه نشناس هم متوجه می‏شم!. یکیشون فرش‏ها رو می‏برد پایین، اون یکی هم نشست روی مبل و شروع کرد به فاکتور نوشتن.
قبلش قید کرده بودند که اعلا شویی برای فرش ماشینی متری 1200 و شست‏و شو با آب و تاید متری 800. همونطور که می‏نوشت یکدفعه گفت که اعلا شویی متری 1500 تومنه. اینو که شنیدم گفتم:« یعنی چی؟، زنگ زدم و اینطوری گفتند و دیگه رقم آخرش هم پرسیدم و هی آقا! بیار فرشها رو نخواستم و... »!
این آقا هه هم در همون حین سرش و انداخته بود پایین و چرت می‏زد انگار. بعد همونطور که من داشتم سخنان نغز میپراکندم فاکتور رو دستم داد و دیدم نوشته همون 1200، انگار اصولاً رسمشونه که یه چیزی بپرونند بلکه گرفت! در ضمن، پشت تلفن مبلغ رفت و برگشت رو 4000 تومن، قید کرده بودند و تو فاکتور نوشته بود 5000 تومن! که دیگه حوصلۀ نداشتم سر این‏یکی چونه بزنم.
خلاصه فرش‏ها رو بردند و موقع رفتن دم در، دستاشون رو دراز کردند که حالا«آبجی، یه انعامی بده، که ما سفارش کنیم فرشت رو خوب بشورند»! من شروع کردم به غرو غرو و اونها هم اصرار و الاصرار که« ما درآمد مون از همین انعاماست و به ما هیچی نمیدند و...»! خلاصه که یه مبلغی هم این مدلی رفت!
دیروز بعد از ظهر، فرشا رو آوردند. این دفعه هم دو نفر بودند و یکیشون معتاد بود و اون یکی رو نمیشد رو اعتیادش انگشت گذاشت. فرش‏ها رو یکی یکی روی هم پهن کردند. آخرین فرشی که پهن شده بود، دیدم اصلاً وسطش تمیز نیست و کرک و آشغال داره و انگار هیچ فرقی نکرده باشه! نگاه کردم به ریشه هاش و دیدم که ریشه هاش تمیزه ولی خود فرش انگار نه انگار. دست کشیدم روی فرش و علاوه بر کرک، تارموهای خودم - یعنی من تار موهای نازک خودم رو میشناسم دیگه!- و تخم گوجه که یکروز قبل ازبردن فرشها، فراز ریخته بود رو فرش و ... روجمع کردم و بهشون نشون دادم و گفتم شما فقط ریشۀ اینو شستید و شاید یه آبی هم ریخته باشید روی این. اعلاشویی که سهله، با آب اگه روش رو هم پارو کشیده باشید، خیلی هنر کردید آقاهه میگفت «نه آبجی!، مگه میشه نشسته باشند، مطمئن باشید، این فرشها کرک دارند، ما روی سنگ میشوریم، این آشغالا مال اونه»
منم هی روی موضع خودم بودم که پس این موها چیه؟ اگه به پارو یا فرچه کشیده میشد، اینا حتماً میرفتند دیگه!
اون هم میگفت ولی یک کمی هم با تردید که امکان نداره شسته نشده باشه. تازه گفت: ما میخوایم یه انعام بگیریم، باید طرف راضی باشه!
خودشون هم مونده بودند و نمیدونستند چطور باید توجیه کنند اون تار موها و تخم گوجه رو! دست آخر گفتند: ما میتونیم این فرش رو دوباره ببریم بشورند. ولی خودم هرچی فکر کردم دیدم اصلاً صرف نداره یه فرش 6 متری دوباره بره و حالا حتی اگه هزینۀ شست و شو نگیرند، هرینۀ رفت و آمد گرفته میشه و دوباره انعام و این بندو بساطها، ضمن اینکه تا دو سه روز خونه هم خالی میمونه از فرش و حالا معلوم نیست این دفعه تمیز بشه یانه، سفارش شدۀ با انعام که این بود، سفارش نشدۀ با غرولند احتمال برگشت فرش رو هم حتی زیر سوال میبره و آدم اونوقت کجا باید شکایت کنه. قبول نکردم و اینا هم رفتند ولی خب از انعام و این چیزا این دفعه خبری نبود!
و این شد حکایت ما و قالیشویی
.
***
.
یادمه وقتی بچه بودم، این فرش شستن‏های دم عید، از بهترین کارهای عید برای ما بچه ها بود. یعنی اصلاً مزۀ عید به همین فرش شستنش بود. میرفتیم تو حیاط فرشها رو پهن میکردیم و آب میریختیم و خیس میخوردند و مادره رو راهی انجام کارهای دیگه میکردیم وبعد خودمون با پارو یا کاسه های روحی لب تیز می افتادیم به جونشون و حالا نشورکی بشور، هر از گاهی هم تو همون آخرای کار، با استعانت ار کرمهای وجودمون، شلنگ رو میگرفتیم رو هم و همدیگه رو خیس میکردیم، یا در حین پارو زدن و کاسه کشیدن، اولش با یک کاسه آب ریختن، یا هل داردن طرف، یا یک لگد شوخیانه! و نیشگونی چیزی، زدو خوردی هم به وجود می آوردیم و کار به جاهای باریک میکشید و اونوقت بود که سروکلۀ مادرم پیدا میشد.
مسلماً نمیگفت «آه، فرزندانم، من درک میکنم که شما چه قدر این کار رو دوست دارید و هدفتان کرم ریختن نبود، من هم اگر جای شما بودم این کار را میکردم و حالا بیایید من این کار رو بکنم، شما این کار ...»، بلکه همونطور که داشت با سرعت به طرفمون میومد داد می‏زد:« ای جون مرگ شده های سرخور، یه دقّه چشام ازتون دورشدا! برید خونه ببینم، نخواستم»!
اونوقت دوربین روی یه پرنده رو درخت زوم می‏کنه ولی صدای تق، توق، شتلپ، آی... می‏یاد!

***
از دیروز به این فکر افتادم که یکی از راههای ایجاد نشاط خانوادگی، شاید همین شستن فرش تو یه گوشۀ محوطۀ خونه باشه، با توجه به اینکه آب محوطه آب تصفیه شده نیست و آب چاهه.
این جوری هم فراز میتونه درک کنه لذت قالیشویی رو و هم قالیمون دیگه بعد از شستن گولۀ تار مویی ازش جمع نمیشه و ایضاً تخم گوجه و آشغال سبزی! ضمن اینکه یه پولی هم الکی خرج تریاک و هروئین معتادان این مرزو و بوم نمی‏شه!

.
.
.
+ جهت اطلاع عموم عرض کنم که اسم قالیشویی گلرنگ بود!

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative