تو هلند فروشگاهی بود به اسم Hema. اون اوایل کار که مشکل کاسه بشقاب داشتم، از این فروشگاه یک دست پیشدستی برای میوه گرفتم. پیش دستیها سفید بودند و وسطشون تصویرکارتونی دو تا بچه بود. لباسای سفید و راه راه و صورت سیاه. کلن تصاویر سیاه و سفید بودند ولی خب، خیلی هم با نمک. طوری که هیچ وقت از دیدنشون سیر نشدم و دلم رو نزد. نمیدونسم قضیه این عکسه چیه و داستان از چه قراره. مدتی پیش مجموعه شش جلدی کتابی رو هدیه گرفتیم که قصۀ همون دو تابچهی پیش دستی ها بود. اسمشون ییپ و یانکه است. این کتاب رو خانم آنی اشمیت، یک نویسندۀ هلندی نوشته و الان ترجمه شده. خب البته اشکالات دستوری و نوشتاری هم داره طوری که آدم گاهی نمی تونه روون بخونه. ولی خب، همین هم تا الان کلی فراز رو جذب کرده و برای خودم هم جالبه. خلاصه که تصویر پیشدستیها، قصۀ جذابی بوده و ما بی خبر بودیم.
قبلترها قصه های نیکولا کوچولو رو هم برای فراز گرفته بودم ولی علی رغم علاقهی بیشتر من به این کتاب، فرازهنوز نتونسته باهاش ارتباط برقرار کنه.
خلاصه که فکر میکنم برای بچه های سه تا هفت سال، ماجراهای ییپ و یانکه، کتاب خوب و سرگرم کننده ای باشه و تا مدتی دغدغهِ پیدا کردن قصهی خوب رو براشون نداشته باشید.
.
.
پی نوشت: قبلاً نرگس جون هم در مورد این کتاب نوشته بودند که الان رفتم و آدرس اون پست رو پیدا کردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر