یادمه پارسالا، یک بازی تو وبلاگستان بود که "آرزوهای محالتون رو لیست کنید". بعضی از وبلاگنویس ها نوشته بودند که مثلاً؛ سفر به فُلان جا، خرید ویلای دوبلکس در بَهمان جا و خرید ماشین اِل، دوباره دیدن بِل و...
وخب، آرزوهایی که به نظر من چندان دست نیافتنی و محال نیستند! یعنی نه اینکه کاملاً دست یافتنی باشند، ولی خب، محال هم نمیشه اسمشون رو گذاشت(منهای دوباره دیدن و زندگی با آدمایی که دیگه تو این دنیا نیستند)
یکی از آرزوهای محال من که هیچ کس هم اون موقع ازم نپرسید والان هم کسی نپرسیده و خودم یوهو یادش افتادم و به نظر خودم واقعاً "محاله"، اینه که یه صدای بمِ قشنگِ پر نفوذِ عمیقِ با وُل بالا داشته باشم.
البته نه اینکه الان نا شکر باشم ها! باز هم خدا رو شکر که یک صدایی بالاخره از اون ته در مییاد و منظوره رو میرسونه! واقعا خدا رو شکر، ولی خب،...آرزوی محاله دیگه... چه کارش میشه کرد؟
صدای من از این صداهای زیر و نازک و ضعیفه. از این صداها که وُلومشون پایینه و یه بَعبَیی هم پشت تارهای صوتی پنهونه و یه وقتا که صدام از یه حدی قراره بلند تر شه، صداهه میلرزه و یه نموره به جیغ شبیه میشه و تو این هاگیر واگیر، بَبَیی هم از اون تو کلهش رو مییاره بیرون و شروع به بع بع میکنه!
فکرشو بکنید چه قدر تاثیر میزاره رو هیبت آدم، رو نفوذ آدم رو دیگران، رو جذابیت آدم، و این جور چیزا!
.
خلاصه که اومدم و این آرزوی محالم رو گفته باشم که نگفته از دنیا نرم یوهو! و خدا رو چه دیدی، شاید امشب خدا با یک سری وسایل، اقداماتی رو روی تارهای صوتیم انجام داد و فردا صبح که از خواب پا شدم، من هم شدم صاحب این صدا بم قشنگایِ پرنفوذِ عمیقِ با وُل بالا!
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر