تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۷ فروردین ۷, چهارشنبه

عید دیدنی و راههای رسیدن به خدا!!


امسال سعی کرده ام جور دیگری به این عید دیدنیها و دید و بازدیدها نگاه کنم. به این صورت که این دید و بازدیدها را راهی برای خودسازی میدانم! شاید حتی بشودبه قول رضا مارمولک گفت از راههای رسیدن به خداست!.
چطوری؟ به شما میگویم. یکی از دلایلش این است که مسلماً با فک و فامیل که در همین چند روز همدیگر را میبینم حرفهای زیادی میزینم، معمولاً بعد از نوشابه باز کردن برای همدیگر و تیکه پاره کردن تعارف و کلمات و جملات مودبانه بعد از یک چای لب سوز و لبریز و یا انتخاب چند تا درشت از میان آجیل ها ، صمیمی میشویم و شروع به حرفهای معمول میکنیم و در این راستا از کمر پت و پهن قمر خانم و مثل میت شدن دختر ملوک خانم در اثر رژیم لاغری و شیوۀ بد تربیتی آقا و خانم ایکس ایگرگ و بچه های و بچه های لوس و ننرشان و برسی روشهای نوین تربیتی و تغذیه شروع میکنیم و به ترافیک و ایران خوردو و سایپا و مقایسۀ وطن با بقیۀ کشورهای جهان از زبان کارشناسان و آنوآب را دیده ها (یکیش خود ما!) و گرانی مسکن و شیرین کاریهای مسئولین و برآورد ثروت سران و مزایای دین و انکار دین و پیامدهای اجلاس هفت به اضافۀ هشت و گلوبال وارمینگ و وبرنامه ریزیهایی نوین برای مملکت داری در همان نیم ساعت دید و بازدید میرسیم .
این صحبتها عموماً به چند منظور صورت میگیرد یکی خالی نبودن عریضه و اینکه کمی دق دلیمان خالی شود از ارضا شدن حس سخنوری و خود علامۀ دهر بینی ما از تایید گاه بگاه جماعت فامیل. منظور دیگر شاید این باشد که فرد شنونده مقایسه شود با سال گذشته اش و اینکه آیا تحت تاثیر انوار فکری سال گذشتۀ گوینده متحول شده است یا نه. بدبینانه ترین حالت هم این است که میزبان جهت حیف و میل نشدن پولش در شکم میهمان، یک بحث راه بیندازد که میهمان سخنوری کند بجای خوردن.
فکر بی نتیجه بودن این بحثها و ناتوانی در حل مشکلات وانرژی منفی بعد از این دید و بازدیدها و مخصوصاً عذاب وجدان آن غیبت ها، هنوز از ساختمان خارج نشده بیشتر گریبانمان را میگیرد.
اصلاً نمیخواهم به این نتیجه برسم که این دید و بازدیدها بی فایده است . در بیان فایده و مزایای این نوع به قول معروف سنتها ممکن است هر کس عقیده ای داشته باشد ولی چگونه از پیامدهای منفی آن جلوگیری کنیم ؟
یکی از راههابرای شرکت نکردن در این بحثها و رسیدن به خودسازی بعد از دو سه روز اول یاد گرفتم این بود که به محض نشستن و گفتن و شنیدن تعارفهای کلیشه ای، یک شکلاتی، آب نباتی چیزی را بچپانم در دهانم و آرام و آهسته مک بزنم و هروقت کسی من باب صمیمی شدن و خالی نبودن عریضه نظری از من خواست، به دهانم اشاره کنم که یعنی پر است. و یا ازپسرم درخواست کنم که با خواندن شعری مجلس را گرم کند. بقیه اش را خودش بلد است چون به محض تمام شدن شروع میکند به خواندن مجدد همان شعرو ...
به این صورت من فقط شنوندۀ تئوریها و صحبتای دیگران میشوم وآنها هم وقتی میبیند هیچ خبری از تایید یا انکار نیست، خود به خود ساکت میشوند. کار دیگر این است که پیش خودم از این صحبتها و دیدن حالتهای مختلف صورت گویندگان، موضوعی را پیدا کنم برای خنده، البته در دل خودم و به اصطلاح جوک دونفره برای خودم تعریف کنم. اینطوری خیلی خوش میگذرد و وجدان درد هم نمیگیرم. غیبت نمیکنم، حرف بیخود و تکراری نمیزنم، انرژی منفی از خودم ساطع نمی کنم، خوشحال هستم، قیافه ام هم خندان است، این نوعی خود سازی و تمرین فروتنی و صبر نیست؟ راه رسیدن به خدا نیست؟ البته برای کالری آن شکلات و آب نبات هم یک فکری بعداً میکنم ، اصل رو بچسبید لطفاً.

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative