آقای شهردار، دستت درد نکنه به خاطر زحماتی که میکشی برای بَزَک دوزَک این شهر.
روزی نشده که وقتی از بزرگراههاش رد میشم و فقط گل و بلبل و نقاشی و چمن و تزئینات و آدمای مشغول به این کارا رو میبینم به یاد تشکر از تو نیفتم.
یه کاری کردی که بعضی وقتها، بخصوص تو اون ساعتهای کم ترافیک و خلوت، بخصوص وقتی هوا یه نمه ابریه، یا یه نمه کوچولو بارون مییاد، انقدر همه چی در اثر قشنگی کنار جاده ها و اتوبانها قشنگ به نظر میرسه که که آدم به این فکر نمیکنه که این شهر دهنش کجه و دماغش اُوِر سایزه و کچله و موی زائد داره و کلن کلهش بیتناسبه با اندامش . آدم فکر نمیکنه به اون دندونهای خرابی که پشت رژ لب قرمز قایم شده. آدم فکر نمیکنه به اون زخمها و خط رنج و دردی که زیر این پوست پوست پنکیک خورده مخفیه. آدم فکر نمیکنه که زیر اینهمه بَتونهکاری یه خالهایی وجود داره که فکر آدما بیش از حد مشغولشونه و دیگه وقتی برای فکر کردن به زیاد شدن خالها و یه نقطه ها و دون دونای مهمتر، که باید فکر بهشون مشغول باشه وجود نداره. آدم فکر نمیکنه به اینکه....
بگذریم.
خلاصه اینکه برای ثبت در تاریخ و فراموش نکردن این اردیبهشت ماه جلالی گل و بلبل این شهر تو این سال به نسبت پربارون، دلم نیومد که اینجا ننویسم که "دست تو هم درد نکنه آقای شهردار"!
.
.
* نمی دونم شعر این ترانه سروده کیه ولی هرچیه یه زمونایی، امیر کریمی این ترانه رو میخوند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر