من اگه پولدار بودم، اگه انقدر پولم زیاد بود که میخواستم واسه دل خودم سرمایهگذاری کنم. می رفتم تو همه شهرهای ایران رستوران میزدم. نوع زنجیره ایش. شاید اسم خودم رو هم رو همهی این رستورانا میزاشتم. مثلاً رستوران خاله لیلا یا ننه لیلا(:دی) یا عمه لیلا (این آخری تو تجریش هست. رستورانش نه ها، ترشی و سمنوی عمه لیلا! پس علی الحساب از این یکی صرف نظر میکنم. آیکون خب. چی کار کنم دیگه!!) . خود لیلا هم بد نیست ها ولی همچینی اسم منحصر به فردی نمیتونه باشه. ضمن اینکه عمه و خاله و ننه لیلا، احیاناً آدم رو بیشتر به فکر خاله و عمه و ننه و غذاهای خوشمزهشون میندازه:)
خاصیت ویژه این رستورانهای زنجیره این هم این باید باشه که همهشون علاوه بر غذاهای معمول (هر چیزی غیر از کباب. مثل انواع کوکو، دلمه، قیمه، کوفته و شامی، قورمه سبزی، ترشی، سالاد، و مرباهای معمول...) غذاهای اون شهرا رو داشتند. میرفتم تو اون شهرها غور میکردم که ببینم قدیم ندیما. پیرزناشون چیا میپختند که حالا ور افتاده. بعد یه آشپز خوبم از همونجا پیدا میکردم که یه ذره خلاقیت هم به خرج بده و یه تغییاتی بده توش تا غذاهه به دهن خوش باید. از انواع و اقسام آش گرفته که تو هر شهری یه جور میپزنش، تا پلو و خورش و غذاهای سبک و ترشی و سالاد و دسرهای اون شهر. بعد این طور نبود که این غذاهای خوشمزهشون و آش و اینها محدود بشه به صبح یا حداکثر ظهر . باید شام هم از اینا داشته باشند.
همانطور که گفتم هر غذایی غیر کباب. خب چیه. اینهمه کبابی تو همه جا ریخته. هرکی کباب میخواد بره سراغ اونا.
بعد این رستورانها یه معماری منحصر به فردی هم باید داشته باشند که علاوه بر داشتن یه طرح کما بیش مشابه با بقیه رستورانهای زنجیرهایم، یه سری خصوصیات اون شهر رو هم نشون بده . بعد هم آدم باید توشون راحت باشه. فکر کنه خونه خاله اش رفته یا خونهی ننهش! صندلی هاش حس سیخونک به آدم ندند. آدم معذب نشه. اینطور نباشه که بیشتر از مزه غذا، نگران این باشه که نکنه حرکاتش کلاس لازم رو نداره. اصلاً باید رستورانا یه طوری باشند که میزا یا احیاناً تختها) کمترین دید رو نسبت به هم داشته باشند. فضای سبز حتماً باید داشته باشه به اضافه کلی گل و گلدن. باید تهویه عالی باشه. بوی جوراب نیاد. سرویسهای بهداشتی این رستورانا نقش کلیدی باید داشته باشه تو جذب مشتریها. باید تمیز باشند. در عین حالیکه رد پای آدم روشون نمونه -مثل این سرامیکای روشن-. باید کف از این جاذبای رطوبت داشته باشه و خود اینا هم از تمیزی برق بزنند و آدم فکر نکنه اگه دستش به جایی خورد یحتمل جیشی شده و غذا بهش مزه نده. آشپزخونه اش باید گرد باشه. راهروی بین اجاق گازا باید وسیع بشه تا آشپزا خوب بتونه توش مانور بدند. تهویه این جا هم که دیگه نگو. کارای آشپزخونه رو باید خود آشپزه یه جوری سر و سامون بده بنابراین عرضه و مدیرت اون نقش کلیدی داره تو تمیزی و زود و دیر شدن غذاها. آدمایی هم که سرویس میدند باید ترو تمیز باشند. سوسول یا خیلی خوشگل نبودند مهم نیست. مهم اینه که قیافه مهربون داشته باشند. از این قیافه های بدون موذیگری....
اگه بخوام بگم. همینطوری میتونم کشش بدم. ولی خب. گیریم که من اونقدر پول دار نشدم یا عمرم کفاف نداد، چه قدر خوب بود که حالا یکی دیگه این کارا رو میکرد. یعنی آدم قبل از مسافرت، نگران یک جای خوب پیدا کردن برای غذا خوردن نبود. در عین حالیکه یه چیزی هم میفهمید از مزه دهن و ذوق چشایی و تاریخ غذایی مردم اون شهری که رفته. حداقل یه تنوعی. چیزی. چی باشه که آدم هرجاهم میره مجبور شه کباب و برنجی رو بخوره که از این شهر تا اون شهر توفیری بینشون نیست؟!
اینا رو گفتم چون دو روز دیگه قراره بریم کرمونشاه و کردستان و اون طرفا. اگه جایی رو میشناسید احیاناً که غذاهای محلی یا هر غذای دیگه ای غیر از کباب اون جا سرو میشه. یه ندایی بدید .
البته تو کرمونشاه دنده کباب (یعنی مزه این احیاناً فرق میکنه با کباب برگ و اینا؟!!) و خورش خلال رو شنیدم. امیدوارم تو رستوراناشون هم داشته باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر