قسمتی از مکالمات امروز من و فراز
امروز اولین برف زمستانی بارید
من : فراز، بیا بیین برف داره می یاد
فراز: اِه ، بی بینم
فراز: واااای چه سی پیده، چرا سی پیده؟
من: (چند لحظه فکر کردم که چطوری بگم که بتونه متوجه شه) آخه سردشه واسه همین سفیده
فراز: پس بارون چی
من : بارون همون آبه اگه سردش بشه اونم سفید میشه
فراز: بارون رنگش چیه؟
من : رنگ آبه
فراز: آب چی رنگیه؟
من : آب خیلی رنگ نداره یه خورده به آبی میزنه
فراز: اِه
چند لحظه بعد
فراز: چرا برف سی پیده
من جواب قبل رو تکرار می کنم
فراز: پس ما چی؟ ما چه رنگی هستیم؟
و همچنان سوالات ادامه دارد
یکی از سرگرمیهای مورد علاقه فراز اینه که یه چیز چوب مانندی پیدا می کنه و قیافه خبرنگارا رو می گیره و اسم و فامیل و سن و محل زندگی رو می پرسه
فرازمیکروفونش( همون چوبه) رو گرفته دستش: ایسم شما چیه
من: مامان
فراز: فالیمی* شما چیه؟
من: ز
فراز: پس فامیل من چیه
من: ا....
فراز: چرا فالیمی تو مثل من نیست
......: من توضیح می دم
فراز: پس بابا چی؟ ( من توضیح) فراز: پس علی چی؟ ( من توضیج مجدد) پس محمد امین چی؟ توضیح و توضیح
فراز: پس تو چی ؟
من دیگه گیج می زنم
فالیمی*: فامیلی
من دیگه گیج می زنم
فالیمی*: فامیلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر