2-فکر کنم یکی از نتایج خوب نوشتن تو وبلاگ، این بود که متوجه انبوه اشتباهات نگارشیم شدم . فکر کنم اولین نفر، گلمریم بود که به من اینو یادآوری کرد. اون موقع انتقادش خیلی به مذاقم خوش نیامد و متوسل شدم به این چرت و پرت ها که " من برای دل خودم می نویسم و... ال و بل" . ولی خوب، همون جرقه ای شد که رو نوشته هام بیشتر دقت کنم. درسته که سرعت تایپ من بالاست، ولی حداقل باید کمی هم راجع به قابل فهم و سلیس بودن و... و این جور چیزها ی حاصل ازتایپ سریع فکر کنم .
الان مدتی هست که کار ویرایش یک سری از ترجمه هام را انجام میدم و هرچه جلوتر می رم، بیشتر متوجه اشتباهات فاحشم می شم.
اینه که بر خودم لازم می دونم که بگم: "انتقاد بی غرض چه قدر خوبه ،همونطور که تعریف بی گول مالی".
شما هم اگه عیب و ایرادی می بینید، خوشحال می شم که گوشزد کنید.
3- درراستای شمارۀ 1؛
چند روزپیش فراز از من پرسید: پس بابای علی -پسر خالۀ هشت ساله ش- کجاست؟
بابای علی شش سال پیش در همین ماه در اثر تصادف فوت کرد -یک خاطرۀ دردناک توهمون سالهایی که من ایران نبودم- ، دوباره یاد تمام اون روزهای سخت خواهرم وبقیه و ناراحتی های خودم افتادم و... ولی خوب به بچه که نمیشه گفت نپرس اینها رو. فقط گفتم: باباش فوت کرده.
فراز: فوت کرده، یعنی چی؟
من: یعنی اینکه باباش تصادف کرده و دیگه تو این دنیا نیست.
فراز : تو این دنیا نیست، یعنی کجاست؟
من: (یک سری توضیحات جانفرسا!)
فراز به ماشین بازیش ادامه داد و من نفس راحتی کشیدم که خدا رو شکر یادش رفت.
چند دقیقه بعد
فراز: یعنی بابای من هم فوت می کنه، بعنی تو هم فوت می کنی، یعنی ...(به جای نقطه چین تمام خواهر و برادر و پدر و مادر من و پدرش را بگذارید)
من: ( با غصۀ فکر کردن به این موضوع ، یک سری توضیح دادم به مفهوم اینکه " این شتره در خونۀ همه می خوابه و ال و بل)
چند روز بعد تو خیابون
فرازبا گریه: من اون ماشینه رو می خوام.
من: نه، تو همین الان یک ماشین خریدی، من نمی تونم برات بگیرم.
فراز:من دیگه اینو دوست ندارم، همونو میخوام، اگه نگیری، من فوت می کنم ها!!
پ ن :راستی می دونید نیم فاصله رو چطور می شه ایجاد کرد؟
پ ن 2: در مورد بند 2، من از همه نوع تعریف، چه ساده، چه راه راه، چه صادق و چه با گول مالی به شدت استقبال می کنم. اصلاً در این مورد نگران نباشید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر