فراز دیشب وسطهای ماشین بازیش، ناگهان یادش اومد که پارک نبردیمش و شروع کرد به گریه کردن، اونهم با یک حالت جیگز آتیش بزن و دل سنگ آب کن!د
من دلسوخته بغلش کردم و نازش کردم و خواستم آرومش کنم. همونطور که بغلم بود اومدم پای کامپیوتر تا چند تا عکس از خودش بهش نشون بدم تا بلکم دلش باز بشه. اولش که رو صندلی نشستم و اون روی پاهام بود، یک دستم روی کامپیوتر بود و یک دستم هم یک جورهایی دور این بود. بعد دیدم نمیشه. هر دو دستم مشغول گشتن تو کامپیوتر شد.
دیگه حواسم به این بود که این عکسها کجا بودند و کجا سیوشون کردم و این قضایا که حس کردم فراز هی از بغل من از میون دستام که با کامپیوتر مشغول بودمیره پایین، بعد خودشواز همون جا میکشونه بالا وهی می خواد خودشو میزون کنه که نمیشه و دوباره میره پایین و دوباره... من که هنوز عکسها رو پیدا نکرده بودم و کلافه شده بودم از این بالا و پایین رفتناش. با اخم گفتم: چی کار می کنی؟
فراز با حالت مظلوم و لب و لوچۀ آویزون گفت: آخه "جا پی پی" من اونجا محکم نمیشه!!!!د
*فکر کنم دو دقیقه بلا انقطاع از این اصطلاح خندیدم و تو همون حین به این فکر کردم که " یعنی این بچه تنها اسمی که می تونه روی اینجا بزاره همینه؟ و چرا من تا حالا اسم این عضو شریف رو بهش نگفتم؟ و حالا اگه مردم این عضوشون رو پی پی دون بگذارند چه قدر زندگی جالب میشه و فکرش رو بکن...مردم..."و تو اون لحظه تنها کسی که با کلمۀ مردم اومد تو ذهنم، خانم جنیفر لوپز بود!!*
*:اینا رو گفتم که نپرسید ازم شباهت آب و فاضلاب رو!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر