تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

سیب قندان و فرانسه و

باز هم سیب قندان
فراز در اتاق دیگر مشغول بازی است و من تلفنی با بابای فراز صحبت می کنم، فراز با شتاب می آید این اتاق، از من میخواهد گوشی را به او بدهم و در یک چشم به همزدن میبینم گوشی دست فراز است
فراز: بابا، میدونی از کجا میرند سیب قندان*؟ سیب قندان دو تا راه داره. یکی از کنار جاده طاووس* می چیپندِ*، یکی هم یه راه دیگه هست که همون کنار سیب قندانه. از اونجا میچیپیند راست. بعد میرند سیب قندان. خوب فهمیدی؟
بعد هم گوشی را به من میدهد
سیب قندان* که معرف حضور است . همان سید خندان است
جاده طاووس* هم یحتمل همان جاده چالوس است!!
می چیپند هم که همان میپیچند است
**
صدرا و فراز
فراز و صدرا (پسر دو سال و هشت ماهۀ همسایه) دیشب، درب منزل صدرا؛
فراز اول میرود و تمام خانه را وارسی می کند و بعد هم می آید دم در؛
فراز:بابات پس کجاست؟
صدرا: بابام رفته اداره
فراز: بیا خونۀ ما
صدرا: من خونمون بودم، خب، بعد غذامو خوردم، خب، آبم رو هم خوردم، خب، بعد اومدم ماشین بازی کردم، خب..
فراز: صبح به خیر!!
صدرا: صبح به خیر فراز!!
فراز: خب حالا بیا خونۀ ما!!
صدرا: تو بیا خونۀ ما، خب، بعد ماشین بازی کنیم، خب، بعد هواپیما بازی کنیم، خب....
( من که یعنی بعد از اون صبح به خیر از خنده مرده بودم)
***
تخیل؟؟!!
من و بابای فراز در مورد فرانسه حرف میزدیم
فراز: فرانسه دیگه کجاست؟
من : یک جای دوره، تو اروپاست.
فراز: من رفتم فرانسه!!
من: چطوری آخه؟، اونجا که دوره، راحت نمیشه رفت
فراز: اول با تاکسی رفتم فرودگاه، خب، بعد صف وایسادم، بلیط گرفتم، خب، بعدش سوار هواپیما شدم، بعدشم رفتم فرانسه!!!
من: خوب حالا اونجا چی دیدی؟
فراز: ماشین بود و خونه بود ، آقایون نبودند، خانمها نبودند ولی بچه ها بودند، بعد بچه ها با هم بازی میکردند، من هم بازی کردم، دوستام هم بودند اونجا، معلممون هم بود، بعد هم اومدم خونه، منمولی* بود، منمولی(!!)
منمولی*: معمولی
***
حزب باد
فراز روژ لب من رو برمیداره و میگه اینو من بزنم؟
من: فرازجان، این وسایل برای خانماست، آقایون که از اینا استفاده نمی کنند.
فراز: خوب ، من که آقایون نیستم، من بچه هام.
**
روشنگریهای فراز!
چند شب پیش میهمان داشتیم ( خیلی هم خودمانی نبودند) و سر غذا خوردن بچه ها بحث بود و اینکه با غذا خوردن بچه ها قوی میشوند!!
فراز: من وقتی کوچولو بودم، از نمۀ* مامانم شیر میخوردم قوی هم بودم.
من سرخ و سفید شدم وبرای عوض کردن بحث گفتم : ولی الان فراز غذا میخوره، ماکارونی هم بیشتر از همه دوست داره.
فراز: آخه میدونید، بچه کوچولوها که نمیتونند غذا بخورند، از نمۀ مامانشون غذا میخورند. از نمۀ مامان من شیر می اومد ، من میخوردم. میدونید چطوری؟ میرفتم تو شکم مامانم (!!)، خب، بعد نمۀ مامانمو میخوردم!!

نمه: همان ممه است یا می می یا ..
منظور از شکم مامانم همان بغل مامانم بوده یحتمل!

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative