تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۶ دی ۲۷, پنجشنبه

تمپلت جدید و مکالمات فراز


از پست دیروز اصلا خوشم نمیاید. تصور میکنم عین آدمهای بدجنس ، نژاد پرست، و ظاهرنگر، وخیلی خاله زنک و .... قضا وت کرده ام. اصلاً من چرا باید برایم مهم باشد؟ آنها آنور دنیا با هم خوشند و من این گوشه دنیا از خودم تاسف در میکنم!!. حتماً این دختر کنیایی باید آدم جالب توجهی باشد که نظر پیتر را جلب کرده است. وگرنه پیتر اگر قرار بود عاشق هر کسی که از راه برسد باشد، باید خیلی وقت پیش ها این اتفاق برای او می افتاد. بر فرض که ما او را به مملکت خودمان دعوت هم می کردیم. از کجا معلوم که او با یکی از دوستان من به سرانجامی میرسید؟ بهتر است مانند قدیمیها بگویم " پیتر انقدر گشت و گشت تا سرانجام قسمتش را در کنیا پیدا کرد". دنیا کوچکتر شده یا قسمت بازی درآورده؟
**
تمپلت وبلاگ را عوض کرده ام و این اولین پست در تمپلت جدید است. از رنگ و لعاب این یکی بیشتر خوشم می آید. نوشته هام به گمانم بهتر در این یکی ظاهر شده اند. ببینیم مشکل به هم خوردن علامتها در این یکی هم پیش می آید؟!.
**
سریال شب دهم را قبلاً ندیده بودم. به نظرم جالب است. حس های نوستالوژیکی با خود دارد. از سریال دکتر قریب هم خوشم می آید. یکجورهایی عجیب به دل می نشیند.
***

و اما شیرین کاریهای فراز:
چرخهای ماشین
دیروز لیست خرید خانه را در کاغذی یاد داشت میکردم. بالاس سر من ایستاد و گفت چه می کنی؟، گفتم که چیزهایی که لازم است را می نویسم تا یادم نرود. گفت: مسواک برای من هم بنویس ( از اینکه انقدر سریع منظور را گرفت و سریع چیزی برای اضافه کردن به لیست در ذهن داشت، خوشحال شدم. بعد گفتم دیگر چه بنویسم.
گفت: خمیر بازی، هممم.. ماشین،همممم... کامیون.
من: اینها که خیلی لازم نیستند
فراز: چراااا. من باید ماشین داشته باشم که باهاش مسابقه بدم. اول شم.
من: باشه، می نویسم ولی تو لیست غیر فوری ها . و بعد یک ستون باز کردم و نوشتم غیر فوری ها و ماشین و کامیون را زیر آن نوشتم.
فراز: ببینم چی نوشتی؟
من: ایناها. ببین. ما شین. کا می یون.
فرازدر حالیکه با دقت به نوشته هایم نگاه می کند: پس چرخهاشون کجاست؟

**
خانم فراز
از بازیهایی که فراز جدیداً یاد گرفته این است که اگر نفر سومی هم در کار باشد به این صورت عمل می کند؛
فراز در حالیکه دستش را روی گوشش بعنوان موبایل گذاشته دایی اش را راهنمایی می کند.
فراز: مثلاً من میرم محل کار. تو باخانومم!! تماس بگیر.
دایی: خانومت کیه؟!
فراز اشاره می کند به من و به آشپزخانه بعنوان محل کار می رود.
دایی در حالیکه سعی دارد جلوی خنده اش را بگیرد، دستش را موبایل کرده و: الو سلام، من با آقاتون کار دارم
من: سلام، بعد رو به آشپزخانه" آقامون هستی؟"
فراز از آشپزخانه داد میزند: بگو من رفتم اداره!!
من: رفتند اداره. در این موقع فرازدر حالیکه خیلی جدی ببو ببو هم می کند از آشپزخانه بیرون میاید و مگوید : بگو اومد، بگو اومد ایناهاش!!! ( آقای خانه ها به چشم فراز ببو کنان به خانه می آیند).ء

نمونه های زیادی در مورد اینکه نقش کس دیگری را اجرا می کند ( مثلاً مغازه دار، دکتر، پلیس، راننده و...) و یا جای دیگری است( بیمارستان، مغازه، پارک و...) دارد و جالب این است که است در تمامی اینها نقشهای ما را هم قبلش به ما توضیح میدهد. گاهی وقتها از اینکه اینهمه در هر کار به اصطلاح میخواهد کارگردانی کند، شگفت زده میشوم. این تعیین تکلیف کردنش و این نقش بزرگترها را با جدیت تمام دنبال کردنش، متعجبم میکند. همۀ بچه های همسن فراز همینطورند؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

چه خوب که شروع کردی که قضاوت کردن از روی ظاهر رو حذف کردن. قدم بزرگیه.دست کم نگیرش.

در مورد به هم ریختن فرمت . من نمی تونم کمکت کنم چون نمی دونم ولی اگه از آقای الف بپرسی اون می تونه فکر کنم. مشکلتودقیق براش بنویس. مطمئنم جواب درست می گیری.

در مورد فراز و بازیهای تقلیدی- تخیلی که می کنه. الان دقیقا سن این کارهاشه و چه خوب که باهاش همونجوری که می خواد همراهی می کنین.

Google Analytics Alternative