تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه

شطرنج بازی فراز

چند روز پیش که شهر کتاب رفته بودیم، فراز اصرار والاصرار که باید شطرنج بخریم!. میگفت که من از علی و مجمد امین (پسرهای هفت و هشت سالۀ برادر و خواهرم) یادگرفتم، خیلی هم بلدم. چیزهای نامفهومی تو خاطرم اومد که انگار یکبار فراز و با اون دو تا در حال شطرنج بازی دیدم. این شد که یک شطرنج گرفتیم و اومدیم خونه.
موقع چیدن مهره ها ، ازش اسم چند تا مهره رو پرسیدم و دیدم که ای، انگار خیلی هم بدک نیست، ظاهراً یک چیزهایی بلده و یه چیزهایی هم طبعاً شاید یادش رفته باشه. این بود که شروع کردم دوباره همه رو توضیج دادن.
موقع بازی، اول من یکی از سربازهام رو جلو بردم. بعد اون یکی از سربازهاش رو آورد جلو . تا حالاش که بد نبود!
سرباز دیگه رو دو تا آوردم جلو، و بعد کم کم این ها به قوانین بازی شطرنج من و فراز توسط فراز جان اضافه شد:
  • وقتی سربازت به سرباز من نزدیک میشه، باید بگه "اطاعت، بله قربان"
  • تو باید اونور خط (خط وسط شطرنج) باشی، من هم اینور خط. اگه من دعوتت کردم بیا تو! ت و هم اگه منو دعوت کردی، من میام اونطرف!
  • وقتی فیلها همدیگر رو دیدند، باید به هم سلام بدند و همدیگه رو بغل کنند! آخه فیلها فقط همدیگر رو بغل میکنند!
  • سربازهای من میتونند به هرطرفی که بخواند برند. ولی سربازهای تو نمیتونند، چون من رئیسم!

هروقت هم میخواست هر مهره ای رو از این سمت به سمت دیگه طبق قوانین خودش ببره، پیتیکو پیتیکو میکرد و یورتمه وار میبردشون. انگار همۀ مهره هاش سوار اسب بودند و جولان میدادند به هر طرفی که دلشون میخواست!.

اگر هم من اعتراضی میکردم ، میگفت "معلومه تو بلد نیستی، بزار بهت یاد بدم!".

صحنۀ دیگه ای هم از اون روز خونۀ خواهرم یادم اومد که محمد امین و علی مثل اسب داشتند از دست فراز فرار میکردند و فراز هم جیغ کشان دنبالشون بود!

**

این اولین پست ای دی اس الی منه. بالاخره نصب شد. تا الان که یکساعتی از نصبش گذشته بدک نیست، ولی انتظار داشتم سرعتی مثل سرعت فرنگستون داشته باشه که نداره ظاهراً

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative