کلاغها
بعد از بارش برف فراز بهمراه پدرش رفت نون بگیره بعد در همین حین چند تا کلاغ می بینه
فراز: اینا اینجا چی کار میکنند؟
باباش: دارند دنبال غذا می گردند بخورند
فراز: چرا با دست و قاشق نمی خورند؟ پس دستاشون کو؟!
پسردیگر ما!!
فرا ز با مادربزرگش با تلفن صحبت می کند. بعد از احوالپرسی
فراز: به عمه بگو بیاد خونه ما، بشه پسر ما، با من بازی کنه، باشه!!!
دست گل
فراز برگ یکی از گل های روی میزرو می کنه
من: ببین فراز، گله هم ناراحت میشه دیگه، دردش می یاد، این برگه مثل دستش بود
فراز: آخه همش دستشو دراز می کنه منو بگیره!!!
حرفای بد فراز!!
فراز با ماشیناش بازی می کنه وسطاش وقتی میزنه به یه ماشین دیگه می گه" ای قورومساق"!!!! یا "شیتت". (در کمال شرمندگی باید بگم که درحین رانندگی باباش اینا رو یاد گرفته!!).
فراز و شکلات
فراز اصولا تنها چیزی که همیشه دوست داره، شکلاته ، و طبعا به خاطر مضرات شیرینی زیاد،خوردنش را من محدود کردم
حالافراز هر از گاهی میاد و میگه: من گشنمه
من: غذا بیارم
فراز: نه من یه چیزی می خوام
من: بیسکوییت بیارم باشیر
فراز: نه بیسکوییت میره تودندونام، میریزه رو فرش، نه یه چیزی می خوام
من: میوه بیارم
فراز: نه میوه خوشمزه نیست اصلن
من: پس چی بیارم
فراز: یه چیزی
من چه چیزی
فراز: یه چیزی دیگه، بعد فکر میکنه و بعد من یه صدایی را از ته چاه می شنوم بدون اینکه لباش تکون بخوره: شکلات، شکلات
یه روز که رفته بودیم بیرون. جایی من مجبور شدم که در کیفم رو باز کنم و فراز شکلات داخل کیفم رو دید و یه لبخند شیطانی پهنی زد.
بعد از اون دیدم این خیلی پسر خوبی شده، دست منو گرفته و با من میاد و خلاصه که ماه شده بود
بعد از 2 دقیقه
فراز: مامان
من: بله
فراز: بگو فراز نینی، پسر خوبم شکلات میخوای !!
فراز امیدوار کننده
چند رور پیش من یه اشتباهی کردم و یکی از فایلهای وردم را ریپلیس کردم با یه صفحه خالی. البته یه نسخه ناقصی از اون دارم که 6000 کلمه کمتر از اون فایل به باد فنا رفته شده داره. حالا من نشسته بودم ناراحت یه گوشه و فکر می کردم چطور می تونم اون رو ریکاوری کنم با یه جوری دوباره پیداش کنم.
فراز اومده پیشم نشسته می گه: چرا ناراحتی؟
من: یه اشتباه کردم. هرچی زحمت کشیده بودم رفت.
فراز: ناراحت نباش، من تو رو دوست دارم!!
بعد از بارش برف فراز بهمراه پدرش رفت نون بگیره بعد در همین حین چند تا کلاغ می بینه
فراز: اینا اینجا چی کار میکنند؟
باباش: دارند دنبال غذا می گردند بخورند
فراز: چرا با دست و قاشق نمی خورند؟ پس دستاشون کو؟!
پسردیگر ما!!
فرا ز با مادربزرگش با تلفن صحبت می کند. بعد از احوالپرسی
فراز: به عمه بگو بیاد خونه ما، بشه پسر ما، با من بازی کنه، باشه!!!
دست گل
فراز برگ یکی از گل های روی میزرو می کنه
من: ببین فراز، گله هم ناراحت میشه دیگه، دردش می یاد، این برگه مثل دستش بود
فراز: آخه همش دستشو دراز می کنه منو بگیره!!!
حرفای بد فراز!!
فراز با ماشیناش بازی می کنه وسطاش وقتی میزنه به یه ماشین دیگه می گه" ای قورومساق"!!!! یا "شیتت". (در کمال شرمندگی باید بگم که درحین رانندگی باباش اینا رو یاد گرفته!!).
فراز و شکلات
فراز اصولا تنها چیزی که همیشه دوست داره، شکلاته ، و طبعا به خاطر مضرات شیرینی زیاد،خوردنش را من محدود کردم
حالافراز هر از گاهی میاد و میگه: من گشنمه
من: غذا بیارم
فراز: نه من یه چیزی می خوام
من: بیسکوییت بیارم باشیر
فراز: نه بیسکوییت میره تودندونام، میریزه رو فرش، نه یه چیزی می خوام
من: میوه بیارم
فراز: نه میوه خوشمزه نیست اصلن
من: پس چی بیارم
فراز: یه چیزی
من چه چیزی
فراز: یه چیزی دیگه، بعد فکر میکنه و بعد من یه صدایی را از ته چاه می شنوم بدون اینکه لباش تکون بخوره: شکلات، شکلات
یه روز که رفته بودیم بیرون. جایی من مجبور شدم که در کیفم رو باز کنم و فراز شکلات داخل کیفم رو دید و یه لبخند شیطانی پهنی زد.
بعد از اون دیدم این خیلی پسر خوبی شده، دست منو گرفته و با من میاد و خلاصه که ماه شده بود
بعد از 2 دقیقه
فراز: مامان
من: بله
فراز: بگو فراز نینی، پسر خوبم شکلات میخوای !!
فراز امیدوار کننده
چند رور پیش من یه اشتباهی کردم و یکی از فایلهای وردم را ریپلیس کردم با یه صفحه خالی. البته یه نسخه ناقصی از اون دارم که 6000 کلمه کمتر از اون فایل به باد فنا رفته شده داره. حالا من نشسته بودم ناراحت یه گوشه و فکر می کردم چطور می تونم اون رو ریکاوری کنم با یه جوری دوباره پیداش کنم.
فراز اومده پیشم نشسته می گه: چرا ناراحتی؟
من: یه اشتباه کردم. هرچی زحمت کشیده بودم رفت.
فراز: ناراحت نباش، من تو رو دوست دارم!!
سیفیل
ما با هیجان: فراز میدونی میخوایم بریم کجا. میخوایم بریم خونه دایی. (هیجان از این نظر که برای فراز هییچ چیزی هیجان انگیز تر از بیرون رفتن نیست. در ضمن خونه دایی پدرش قرار بود بریم).
فراز:من دوست ندارم
ما: چراااا؟؟!!!
فراز: واسه اینکه سیفیل داره
ما:سیفیل چیه؟ منظورت همون سفیده
فراز: نه سیفیل دیگه، سی فیل
ما همجنان گیج میزدیم:
فرازمیره دستش رو روی سبیل باباش میکشه و میگه: ایناها سی فیل. !!
کتاب
کتاب حسنی نگو یه دسته گل رو برای فراز می خوندم، یه جاییش که باباش حسنی رو برده حموم، فراز نقاشیشو نشون داده میگه : چرا باباش دامن پوشیده؟ چرا این شکلیه؟ بعد صورتش رو به شکل عیجیبی در می یاره !!( در حین خوندن کتاب هم مدام سوال می پرسه که سایه کو پس؟ چرا الاغه اینجوریه پاش؟ و هر دفعه این سوالات رو تکرار می کنه).
از کتاب دزده و مرغ فلفلی، اون صفحه ای که رفته تو تهران و سوار اتوبوس دو طبقه شده، صفحه مورد علاقشه، ولی در کل چند ماهی هست که بلده شعرای این کتاب ها رو، به این صورت که یه خط من می خونم، خط بعدیش رو خودش می گه.
از کتابای مورد علاقه دیگش، یه کتابی هست که تو هلند بهش هدیه دادند، که این رو ازهفت ماهگی براش می خوندم و همیشه براش جالب بوده. تو این کتاب چند صفحه داره که تو هرکدوم به ترتیب تعدادی میوه هست. تا وقتی من بهش یادآوری نکردم که اول باید بگی یک، این اقا از 5 شروع می کنه.کلا تا 12 رو بلده بشمره البته به شرط اینکه از 1 شروع کنه!!.
کتاب حسنی نگو یه دسته گل رو برای فراز می خوندم، یه جاییش که باباش حسنی رو برده حموم، فراز نقاشیشو نشون داده میگه : چرا باباش دامن پوشیده؟ چرا این شکلیه؟ بعد صورتش رو به شکل عیجیبی در می یاره !!( در حین خوندن کتاب هم مدام سوال می پرسه که سایه کو پس؟ چرا الاغه اینجوریه پاش؟ و هر دفعه این سوالات رو تکرار می کنه).
از کتاب دزده و مرغ فلفلی، اون صفحه ای که رفته تو تهران و سوار اتوبوس دو طبقه شده، صفحه مورد علاقشه، ولی در کل چند ماهی هست که بلده شعرای این کتاب ها رو، به این صورت که یه خط من می خونم، خط بعدیش رو خودش می گه.
از کتابای مورد علاقه دیگش، یه کتابی هست که تو هلند بهش هدیه دادند، که این رو ازهفت ماهگی براش می خوندم و همیشه براش جالب بوده. تو این کتاب چند صفحه داره که تو هرکدوم به ترتیب تعدادی میوه هست. تا وقتی من بهش یادآوری نکردم که اول باید بگی یک، این اقا از 5 شروع می کنه.کلا تا 12 رو بلده بشمره البته به شرط اینکه از 1 شروع کنه!!.
۱ نظر:
پستی که براش نظر خواستی کامنت دونی نداره که!!
***
من نمی دونم فراز چند ساله است ولی اگه این سوال رو وقتی فراز به دنیا می اومد از من می پرسیدی می گفتم در اولین فرصت دومی رو هم بیار. با فاصله سنی کم که بتونی برای هر دوشون سه سال رو زمان بذاری. راستش رو بخوای من بچه دار شدن و سپردنش به مهدکودک تو کتم نمی ره. به نظرم منطقی نمیاد که به خاطر خودخواهیامون یه بچه رو به دنیا بیاریم و بعد ولش کنیم تا هزار جور مشکل پیدا کنه. چیز دیگه ای هم که می خواستم بهت بگم اینه که فکر بچه دوم رو به خاطر دلهره و از دست دادن بچه بذار کنار. برای اینکه خیلیها رو دیدم که متاسفانه بچه های بیشتری داشتن و در حوادثی همه اونارو از دست دادن. خدا نخواد وحشتناکه. خدا پسرتو برات نگه داره ولی اینو بدون که داغ از دست دادن بچه برای کسی که یه بچه داشته باشه یا ده تا فرفی نمی کنه. پیشنهاد دیگه ای که دارم اینه که همین الان دنبال کار بگردی - فراز چند سالشه؟ - و بری سر کار. یکی دو سال کار کنی و خیالت راحت بشه که معلوماتت رو به کار گرفتی. بعد سر فرصت دوباره بچه دار بشی. البته زیاد هم بازی فراز و اینا نمی شه ولی خوب همه چی رو که نمیشه با هم داشت. میشه؟
ارسال یک نظر