به نظر من آداب و سنن باید زنده نگه داشته بشوند. اینها به نوعی هویت ما را تشکیل میدهند. ازنظر من چه برپایی سنن ملی نظیرعید نوروزو شب یلدا و چهارشنبه سوری و سیزده بدر که سنن ملی هستند وچه زنده نگهداشتن سنن مذهبی مانند رمضان و عاشورا، برای بجه ها بسیار شگفت انگیز و جالب است. ممکن است که ما بنا به دلایلی با خیلی از این سنن موافق نباشیم (معمولاً در مورد سنن مذهبی)، ولی درست نیست که فرزندانمان را از لذت در کسب شادیها وهیجاناتی که در حین این مراسم کسب می کنند، محروم کنیم. نمونه اش همین مراسم تاسوعا و عاشورا. ممکن است که بعضی اصلا به این نوع چیزها عقیده ای نداشته باشند و یا زیاده روی و یا هرچیز دیگربنامندشان، ولی تجربۀ مشاهده کوبیده شدن طبل و برهم خوردن سنج و همزمان بالا رفتن دستها به قصد سینه زنی و یا بالا رفتن زنجیرها و کوبیده شدنش به شانه ها چیزی نیست که بچه ها بتوانند در جای دیگر و زمان دیگری آنرا تجربه کنند.
شاید برخی از این مراسم به تعبیر برخی، زیاده روی و یا هر چیز بد دیگری باشد، اما از نظر من، به نوعی، خلاقیت و رشد در آن دیده میشود که در کنار پیامش، شوری در میان کودکان و نوجوانان به وجود می آورد. پس خرده نگیریم که این مراسم بیشتر به کارناوال مذهبی شباهت پیدا کرده است. این روزها عجیب مرا به دوران کودکی و نوجوانیم میبرد. کوبیدن در قابلمه ها به هم به نیت سنج زدن، کوبیدن بر لگن به آهنگ طبلهای دسته ها، علم گردانیهای دسته ها، قدرت نمایی دسته ها به هم، تماشای مراسم تعزیه خوانی، پوشاندن برخی علم ها با نذری های مردم، بوی اسفند، نذری، شربت . همۀ اینها تجربیاتی بودند که در مواقع دیگر سال و در هیچ دوره ای از زندگیم پیش نیامد. خوشحالم که از این تجربیات محروم نبودم.
***
صحبتهای بالا را داشته باشید تا برویم سراغ فراز. امروز در میدان تجریش، مراسم تعزیه خوانی برقرار بود. من با هیجان تمام فراز را به آن سمت بردم که هیجان دیدن لباس و زره های رنگی را تجربه کند. جمعیتی آنجا مشغول تماشا بودند. فراز را بغل کرده بودم و انقدر بالا برده بودم که مبادا از پشت جمعیت نتواند این صحنه هارا ببیند. ملت همیشه در صحنه هم که تقلای مرا دیدند کمی خودشان را تکان دادند که راحت تر بتوانیم ببینیم. فراز در بغل من و رو به نمایش بود. من پیش خودم پیش بینی میکردم سولاهایی که ممکن است بپرسد. . آیا می پرسد: چرا لباس اینها سبزه چرا لباسهای اینها قرمزه؟ ان چیزی که سرشون هست چیه؟ چراکلاهشون اینطوریه؟ و....یکدفعه دیدم صدای نچ نچ فراز می آید. به خودم گفتم چه چیزی تا این حد باعث تعجب فراز شده؟ به فراز نگاه کردم و دیدم اصلاً به مراسم نگاه نمی کند و نگاهش رو به خیابان است.. تا دید من متوجه او شده ام گفت: عجب ماشینی بود اون کرمی !! ، چه سرعتی داشت!!! ( منظور از کرمی همان تویوتا کمری است !!! ).ء
شاید برخی از این مراسم به تعبیر برخی، زیاده روی و یا هر چیز بد دیگری باشد، اما از نظر من، به نوعی، خلاقیت و رشد در آن دیده میشود که در کنار پیامش، شوری در میان کودکان و نوجوانان به وجود می آورد. پس خرده نگیریم که این مراسم بیشتر به کارناوال مذهبی شباهت پیدا کرده است. این روزها عجیب مرا به دوران کودکی و نوجوانیم میبرد. کوبیدن در قابلمه ها به هم به نیت سنج زدن، کوبیدن بر لگن به آهنگ طبلهای دسته ها، علم گردانیهای دسته ها، قدرت نمایی دسته ها به هم، تماشای مراسم تعزیه خوانی، پوشاندن برخی علم ها با نذری های مردم، بوی اسفند، نذری، شربت . همۀ اینها تجربیاتی بودند که در مواقع دیگر سال و در هیچ دوره ای از زندگیم پیش نیامد. خوشحالم که از این تجربیات محروم نبودم.
***
صحبتهای بالا را داشته باشید تا برویم سراغ فراز. امروز در میدان تجریش، مراسم تعزیه خوانی برقرار بود. من با هیجان تمام فراز را به آن سمت بردم که هیجان دیدن لباس و زره های رنگی را تجربه کند. جمعیتی آنجا مشغول تماشا بودند. فراز را بغل کرده بودم و انقدر بالا برده بودم که مبادا از پشت جمعیت نتواند این صحنه هارا ببیند. ملت همیشه در صحنه هم که تقلای مرا دیدند کمی خودشان را تکان دادند که راحت تر بتوانیم ببینیم. فراز در بغل من و رو به نمایش بود. من پیش خودم پیش بینی میکردم سولاهایی که ممکن است بپرسد. . آیا می پرسد: چرا لباس اینها سبزه چرا لباسهای اینها قرمزه؟ ان چیزی که سرشون هست چیه؟ چراکلاهشون اینطوریه؟ و....یکدفعه دیدم صدای نچ نچ فراز می آید. به خودم گفتم چه چیزی تا این حد باعث تعجب فراز شده؟ به فراز نگاه کردم و دیدم اصلاً به مراسم نگاه نمی کند و نگاهش رو به خیابان است.. تا دید من متوجه او شده ام گفت: عجب ماشینی بود اون کرمی !! ، چه سرعتی داشت!!! ( منظور از کرمی همان تویوتا کمری است !!! ).ء
۱ نظر:
نمی دونم ماها چرا می ترسیم که بگیم اعتقاد مذهبی داریم و مثلا در مراسم عاشورا شرکت می کنیم. این که بد نیست که قبلش این همه توجیه میاری؟
ارسال یک نظر