تقویم تولد

Lilypie Kids Birthday tickers

۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه

شیطنت بابای فراز، کیش و دوستان مجارستانی و پروسۀ از پوشک گیری

فراز اگر احیاناً صبح ها موقع رفتن پدرش به سرکار، از خواب بلند شه، فوری از همون تختش با صدای بلند میگه : خبادث بابا، بای بای، و مرتب این عبارت رو تکرار میکنه. تا دست آخر پدرش بره نزدیک تختش و ببوستش و بهش بگه خدافظ پسرم. امروز پدرش سر کار نمی رفت، فراز دوباره با سروصدای پدرش از خواب بلند شد و خبادث خبادثش رو شروع کرد. پدرش اومد بالای تختش و گفت : من امروز سرکار نمیرم پسرم،
فراز: اِ اِ چرا؟ میخوای سرکار نری که شیطونی کنی؟ ای شیطون!!
**
دیروز یک برنامۀ تلویزیونی دیدم در مورد کشور مجارستان و یاد خاطره ای از دوستای مجاریمون افتادم که هلند باهاشون دوست بودیم.

شبکۀ بی بی سی ورلد، یکبار یک مستندی داست که در این مستند خبرنگار اردنیش، هالا، اومده بود کیش و از اونجا گزارش تهیه میکرد، به نظر ما که انقدرفیلم های مزخرف دیده بودیم در مورد ایران و تا مدتها باید برای صحنه های اون فیلم ها و اینکه نکنه واقعاً ملت اینجا فکر کنند همچین خبرایی هست و از ما سوال کنند و ما جوابگو باشیم، فکر میکردیم و انرژی صرف میشد، که این برنامه خیلی آبرومندانه به نظرمون اومد.
صحنه های نسبتاً قشنگی رو از کیش نشون میداد و آدمای معمولی و همون حال و هوای کیش بود.
(فیلم های مزخرفی که میگم، اینطوری بود که چند یکشنبۀ پیاپی، مستندهایی شرم آور تحت عنوان ایران و زنان ایرانی نشون میداد که کارگردانهای آماتورایرانی پناهنده مقیم در کشورای دانمارک یا هلند و یا .. این فیملها را تهیه کرده بودند. مثلاً مستندی بود که در دستشویی پارک لاله فیلم برداری شده بود ودر مورد زنان خیابانی که مستقر بودند در این مکان مقدس! . و خاطرات اونها و شیوۀ پیدا کردن مشتری و...
یا یک مستند دیگه ای بود در مورد دو زن خیابانی و زندگی آنها و اینکه چقدر محدود هستند و چه آرزوهایی دارند و کلمات زشتی هم این بانوان محترم حین صحبتشون در مورد موضوعات مورد علاقشون استفاده میکردند که من اونقدر شرمنده میشدم که اون لحظه دیگه به زیرنویس توجه نمیکردم که معنی درستش رو نوشتند یا نه، وبعد خداخدا میکردم که نتونسته باشند ترجمه اش کنند.
و یا زنی که پناهنده شده بود به کشور آلمان و انقدر قوانین مردسالارانۀ ایران رو بزرگ و وحشتناک نشون داده بود و از شکنجه هاش در زندان اوین برای طلاق گرفتن از شوهرش ! میگفت که میتونست اشک از چشمها سرازیر کنه، البته برای خود ما تا این حد شاخ و برگ دادن به مردسالارانه بودن قوانین ایران ، دروغ بود و مسلم بود که برای گرفتن پناهندگی تو این کشورها، ملت چه ترفندهایی دست میزنند، ولی هلندیها که اطلاع نداشتند.
من همیشه این سوال هم برام بوده که انقدر پناهندگی یا جلب حمایت کشور غربی مهمه که یک نفر بیاد و یک استثنائاتی رو به خورد کسانی بده که اطلاع دیگه ای ندارند و این بشه ملکۀ ذهن اونها در مورد کشور و مردم کشور ما؟ )
حالا برگردیم به این فیلم کیش که در مقابل اونها، خدا بود. یکهفته بعدش ، این دوستای مجارستانیمون مهمون ما بودند و صحبت از ایران شد و اونها هم این فیلم رو پیش کشیدند، خوشحال بودم که ایندفعه چیز آبرومندی دیدند وحدس میزدم که به به و چه چه میکنند.
یک مقدار گفتند قشنگه ولی موضوعی که براشون خیلی جالب بود از کل این مستند زیبا به اذعان ما، این بود که یک جا در مورد استخر ها و امکانات شنا گفته بودند و اینکه برای زنها و مردها این جداگانه است.
حالا اینها هم میخندیدند و ازما میپرسیدند "مگه میشه، واقعاً همچین چیزی هست؟ "" آخه مگه میشه من برم از زنم خداحافظی کنم برای استخر رفتن، اون با چند تا زن دیگه بره و من هم با چند تا مرد دیگه"
این "جند تامرد دیگه" رو تکرار میکرد و میخندید. به نظرم رسید که اینها براشون رفتن با همجنس، معنی خیلی بدتری میده تا همراه شدن با یک غیر همجنس برای شنا!
خلاصه که کلی تو ذوقمون خورد.
**
مامان محمود در مورد پوشک گرفتن بچه پرسیده بود.
راستش من میتونم بگم که باید خیلی خوصله داشت. من خودم چندین تجربۀ ناموفق داشتم در این زمینه که از یکسالگیش شروع شد که خوب مطمئناً زود بوده ولی یکهفته مانده به دو سالگی عزمم رو جزم کردم برای موفقیت!
باید در روز هر یکی دو ساعت بچه رو به دستشویی برد، علی الخصوص، بعد از خوردن نوشیدنی ها. بعضی اوقات بچه ها همکاری نمی کنند و دوست ندارند به دستشویی بیاند. برای شیرین کردن خاطرۀ دستشویی رفتن، من از یکی دو تا از عروسکهای محبوبش استفاده میکردم و زمان دستشویی رفتن از اونها کمک میگرفتم و نمایش اجرا میکردم!
به این ترتیب که با فراز میرفیتم و از عروسکهاش میپرسیدم : چیش داری، بعد خودم صدامو عوض میکردم که" آره دارم" بعد دستشو میگرفتم با فراز و به دستشویی میبردیم. بعد مثلاً جیش میکردو این عروسک از فراز میپرسید تو هم جیش داری و فراز هم که به این نمایش علاقمند شده بود جیش میکرد. یکی دو هفته ای این نمایش در خونۀ ما هر دو سه ساعت به دوسه ساعت اجرا میشد. بعد کم کم خود فراز گاهی بدون عروسکهاش هم میرفت و بعد از دوسه هفته، دیگه کاملاً هروقت جیش و .. داشت ، می اومد و بهم میگفت، انگار که عادت شده باشه براش. پست قبل گفتم که فراز تا یکی دوماه شبها هم پوشک میشد . زمانی که نیمه های شب بلند میشد که شیر بخوره (دیگه با لیوان میخورد) بلندش میکردم و دستشویی میبردمش که اوائل این کار در نیمه شب همبا همکاری عروسکهاش بود . این پروسه رو تا یکی دو ماه بعد از پوشک گیری شبانه اش هم انجام دادم و دیگه تو یکی دو هفتۀ آخر این دوره، موقع جیش کردن نیمه شبهاش هم چیزی نداشت و یا اگر داشت خودش از خواب بلند میشد و میگفت " من جیش دارم" . وبه این ترتیب کاملاً از پوشک گرفته شد و شبها با خیال راحت تونستم بخوابم.

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative